فریدون مشیری:چندین هزار قرن از سر گذشت عالم و آدم است
❈۱❈
چندین هزار قرن
از سر گذشت عالم و آدم است
وین کهنه آٍسیای گران سنگ است
بی اعتنا به ناله قربانیان خویش
❈۲❈
آسوده گشته است
در طول قرن ها
فریاد دردناک اسیران خسته جان
بر می شد از زمین
❈۳❈
شاید که از دریچه زرین آفتاب
یا از میان غرفه سیمین ماهتاب
آید بروی سری
اما هرگز نشد گشوده از این آسمان دری
❈۴❈
در پیش چشم خسته زندانیان خاک
غیر از غبار آبی این آسمان نبود
در پشت این غبار
جز ظلمت و سکوت فضا و زمان نبود
❈۵❈
زندان زندگانی انسان دری نداشت
هر در که ره به سوی خدا داشت
بسته بود
تنها دری که راه به دهلیز مرگ داشت
❈۶❈
همواره باز بود
دروازه بان پیر در آنجا نشسته بود
در پیش پای او
ــ در آن سیاه چال ــ
❈۷❈
پرها گسسته بود و قفس ها شکسته بود
امروز این اسیر
انسان رنجدیده و محکوم قرنها
از ژرف این غبار
❈۸❈
تا اوج آسمان خدا پر گشوده است
انگشت بر دریچه خورشید سوده است
تاج از سر فضا و زمان در ربوده است
تا او کند دری به جهان های دیگری
کامنت ها