فریدون مشیری:در کجای این فضای تنگ بی آواز من کبوترهای شعرم را دهم پرواز
❈۱❈
در کجای این فضای تنگ بی آواز
من کبوترهای شعرم را دهم پرواز
شهر را گویی نفس در سینه پنهان است
شاخسار لحظه ها را برگی از برگی نمی جنبد
❈۲❈
امان در چاردیوار ملال خویش زندانی است
روی این مرداب یک جنبنده پیدا نیست
آفتاب از این همه دلمردگی ها
روی گردان است
❈۳❈
بال پرواز زمان بسته است
هر صدایی را زبان بسته است
زندگی سر در گریبان است
❈۴❈
ای قناری های شرین کار
آسمان شعرتان از نغمه ها سرشار
ای خروشان
❈۵❈
موج های مست
آفتاب قصه هاتان گرم
چشمه آوازتان تا جاودان جوشان
❈۶❈
شعر من می میرد و هنگام مرگش نیست
زیستن را در چنین آلودگی ها
زاد و برگش نیست
ای تپش های دل بی تاب من
❈۷❈
ای سرود بی گناهی ها
ای تمنا های سرکش
ای غریو تشنگی ها
در کجای این ملال آباد
❈۸❈
من سرودم را کنم فریاد
در کجای این فضای تنگ بی آواز
من کبوترهای شعرم را دهم پرواز
کامنت ها