فریدون مشیری:ای شب، به پاس صحبت دیرین، خدای را، با او بگو حکایت شب زنده داریام با او بگو چه می کشم...
ای شب، به پاس صحبت دیرین، خدای را، با او بگو حکایت شب زنده داریام
با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق، شاید وفا کند، بشتابد به یاریام
با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق، شاید وفا کند، بشتابد به یاریام
ای دل، چنان بنال که آن ماه نازنین؛ آگه شود ز رنج من و عشق پاک من
هر چند بسته مرگ، کمر بر هلاک من
هر چند بسته مرگ، کمر بر هلاک من
ای شعر من، بگو که جدایی چه می کند، کاری بکن که در دل سنگش اثر کنی
ای چنگ غم، که از تو به جز ناله برنخاست، راهی بزن که ناله از این بیشتر کنی
ای چنگ غم، که از تو به جز ناله برنخاست، راهی بزن که ناله از این بیشتر کنی
ای آسمان، به سوز دل من گواه باش؛ کز دست غم به کوه و بیابان گریختم
داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاه، مانند شمع سوختم و اشک ریختم
داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاه، مانند شمع سوختم و اشک ریختم
ای روشنان عالم بالا، ستارهها، رحمی به حال عاشق خونینجگر کنید
یا جان من ز من بستانید بیدرنگ، یا پا فرا نهید و خدا را خبر کنید
یا جان من ز من بستانید بیدرنگ، یا پا فرا نهید و خدا را خبر کنید
آری، مگر خدا به دل اندازدش که من، زین آه و ناله راه به جایی نمی برم
جز نالهای تلخ نریزد ز ساز من، از حال دل اگر سخنی بر لب آورم
جز نالهای تلخ نریزد ز ساز من، از حال دل اگر سخنی بر لب آورم
آخر اگر پرستش او شد گناه من، عذر گناه من، همه، چشمان مست اوست
تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من، او هستی من است که آینده دست اوست
تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من، او هستی من است که آینده دست اوست
عمری مرا به مهر و وفا آزموده است، داند من آن نیام که کنم رو به هر دری
او نیز مایل است به عهدی وفا کند، اما -اگر خدا بدهد- عمر دیگری...
او نیز مایل است به عهدی وفا کند، اما -اگر خدا بدهد- عمر دیگری...
کامنت ها