فریدون مشیری:ستاره گم شد و خورشید سر زد پرستویی به بام خانه پر زد
❈۱❈
ستاره گم شد و خورشید سر زد
پرستویی به بام خانه پر زد
در آن صبحم صفای آرزویی
شبِ اندیشه را رنگِ سحر زد
❈۲❈
پرستو باشم و از دام این خاک
گشایم پَر به سوی بام افلاک
❈۳❈
ز چشمانداز بی پایان گردون
درآویزم به دنیایی طربناک
❈۴❈
پرستو باشم و از بام هستی
بخوانم نغمههای شوق و مستی
سرودی سر کنم با خاطری شاد
سرود عشق و آزادی پرستی
❈۵❈
پرستو باشم از بامی به بامی
صفای صبح را گویم سلامی
❈۶❈
بهاران را برم هر جا نَویدی
جوانان را دهم هر سو پیامی
❈۷❈
تو هم روزی اگر پرسی ز حالم
لب بامت ز حال دل بنالم
وگر پروا کنم بر من نگیری
که میترسم زنی سنگی به بالم
کامنت ها