فریدون مشیری:دلا شبها نمی نالی به زاری؛ سر راحت به بالین می گذاری تو صاحب درد بودی ناله سر کن، خبر...
دلا شبها نمی نالی به زاری؛ سر راحت به بالین می گذاری
تو صاحب درد بودی ناله سر کن، خبر از درد بیدردی نداری
تو صاحب درد بودی ناله سر کن، خبر از درد بیدردی نداری
❈۱❈
بنال ای دل که رنجت شادمانی است
بمیر ای دل که مرگت زندگانی است
میاد آندم که چنگ نغمه سازت، ز دردی بر نیانگیزد نوایی
میاد آندم که عود تار و پودت؛ نسوزد در هوای آشنایی
میاد آندم که عود تار و پودت؛ نسوزد در هوای آشنایی
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد عشق ورزد اشک ریزد
به فریادی سکوت جانگزا را، بهم زن در دل شب های و هو کن
و گر یاری فریادت نمانده است؛ چو مینا گریه پنهان در گلو کن
و گر یاری فریادت نمانده است؛ چو مینا گریه پنهان در گلو کن
❈۲❈
صفای خاطر دلها ز درد است
دل بیدرد همچون گور سرد است
کامنت ها