فریدون مشیری:چه صدفها که به دریای وجود سینههاشان ز گهر خالی بود!
❈۱❈
چه صدفها که به دریای وجود
سینههاشان ز گهر خالی بود!
ننگ نشناخته از بی هنری
شرم ناکرده ازاین بی گهری
❈۲❈
سوی هر درگهشان روی نیاز
همه جا سینه گشایند به ناز
زندگی ــ دشمن دیرینه ــ من
چنگ انداخته در سینة من
❈۳❈
روزوشب با من دارد سر جنگ
هرنفس از صدف سینة تنگ
دامن افشان گهرآورده به چنگ
وان گهرها... همه کوبیده به سنگ!
کامنت ها