فریدون مشیری:من و شب هر دو بر بالین این بیمار بیداریم. من و شب هر دو حال درهم آشفتهای داریم.
❈۱❈
من و شب هر دو بر بالین این بیمار بیداریم.
من و شب هر دو حال درهم آشفتهای داریم.
پریشانیم، دلتنگیم
❈۲❈
به خود پیچیدهتر، از بغض خونین شباهنگیم.
هوا: دَم کرده، خونآلود، آتشخیز، آتشریز،
به جانِ این فرو غلتیده درخون
❈۳❈
آتش تب تیز !
تنی اینجا به خاک افتاده
پرپر میزند در پیش چشم من
❈۴❈
که او را دشنهآجین کرده دست دوست یا دشمن
وگر باور توانی کرد دست دوست با دشمن!
*
جهان بی مهر میماند که می میرد مسیحایی
❈۵❈
نگاهی میشود ویران که میارزد به دنیایی
*
من این را نیک میدانم، که شب را، ساعتی دیگر،
فروزان آفتابی هست
❈۶❈
چون لبخند گل پیروز.
شب آیا هیچ میداند گر این بدحال،
نماند تا سحرگاهان
- زبانم لال،
❈۷❈
جهان با صد هزاران آفتاب و گل،
دگر در چشم من تاریک تاریک است
چون امروز
کامنت ها