فریدون مشیری:چه می جویم در این تاریکی ژرف؟، چه می گویم میان زاری و آه چه می‌نالم، نه درمان دارد...
چه می جویم در این تاریکی ژرف؟، چه می گویم میان زاری و آه
چه می‌نالم، نه درمان دارد این درد، چه می‌پویم، نه پایان دارد این راه
چه می‌نالم، نه درمان دارد این درد، چه می‌پویم، نه پایان دارد این راه
در این صحرای هول‌انگیز و تاریک، به دنبال چه می‌گردم شب و روز؟
چه می‌خواهم در این دریای ظلمت، از این امواج سرد عافیت‌سوز؟
چه می‌خواهم در این دریای ظلمت، از این امواج سرد عافیت‌سوز؟
به دستم: شمع خاموش جوانی، به پایم: داغ‌های ناتوانی...
به جانم: آتش بی همزبانی، به دوشم: بار رنج زندگانی...
به جانم: آتش بی همزبانی، به دوشم: بار رنج زندگانی...
نه از کوی محبت رد پایی، نه از شهر وفا نور صفایی!
نه راه دوستی را رهنمایی، نه آهنگ صدای آشنایی
نه راه دوستی را رهنمایی، نه آهنگ صدای آشنایی
چه می‌پویم؟ - ره بی انتهایی، چه می‌جویم؟! - بهشت آرزو را
چه می‌نالم؟! - ز درد بی دوایی، چه می‌گویم؟! - حدیث عشق او را
چه می‌نالم؟! - ز درد بی دوایی، چه می‌گویم؟! - حدیث عشق او را
کامنت ها