فریدون مشیری:ای دل، اینجا دگر جای ما نیست با غم ما کسی آشنا نیست
❈۱❈
ای دل، اینجا دگر جای ما نیست
با غم ما کسی آشنا نیست
ای بلاکش! چه جویی، چه خواهی؟
در دیاری که رسم وفا نیست
❈۲❈
مهربانی ندارد خریدار
عشق و حسن و هنر را بها نیست
هر چه بینی، فریب است و نیرنگ
روی دلها به سوی خدا نیست
❈۳❈
*
*
این منم بی نصیب از جوانی،این منم کشته ی مهربانی
خسته از تیغ یاران جانی
❈۴❈
این منم تشنهٔ بادهٔ مرگ
این منم سیر از زندگانی
این دل و این همه رنج و اندوه
این من و این غم جاودانی
❈۵❈
*
*
ای خدا، یار من باوفا بود
با غم آشنا، آشنا بود
❈۶❈
آیت رحمت آسمانها
مظهر عشق و لطف و صفا بود
از رخش پرتو مهر می تافت
در نگاهش جمال خدا بود
❈۷❈
غنچهٔ حسن او جلوهها داشت
بلبل طبع من خوش نوا بود
*
*
❈۸❈
دیگر آن نازنین در برم نیست
سایهٔ مهر او بر سرم نیست
عشق و حسن و هنر را چه حاصل
این گنه بس که سیم و زرم نیست
❈۹❈
نیک داند که بی او به جز مرگ
بی گمان چارهٔ دیگرم نیست
آن همه آرزو رفت بر باد؟
ای خدا، ای خدا، باورم نیست
❈۱۰❈
*
*
ای دل خسته، با درد خو کن
اشک غم را نهان در گلو کن
❈۱۱❈
غنچهٔ آرزوی تو پژمرد
بعد از این مرگ را آرزو کن
سر به دریای حیرت فرو بر
گوهر عشق را جستوجو کن
❈۱۲❈
گرچه آن گل تو را برد از یاد
هر نفس یاد او ، یاد او کن
کامنت ها