فروغ فرخزاد:در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم باز نمی آید
❈۱❈
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمی آید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید
❈۲❈
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
❈۳❈
می خواند آن نهفتهٔ نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
❈۴❈
مغروق این جوانی معصومم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
❈۵❈
می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
❈۶❈
با درد ، درد ساکت زیبایی
سرشار ، از تمامی خود سرشار
❈۷❈
می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم بپیچد ، پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
❈۸❈
در لابلای گردن و موهایم
گردش کند نسیم نفسهایش
❈۹❈
نوشد ، بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش
❈۱۰❈
وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سرکش بازیگر
در گیردم ، به همهمه در گیرد
خاکسترم بماند در بستر
❈۱۱❈
در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره های تمنا را
❈۱۲❈
در بوسه های پر شررش جویم
لذات آتشین هوسها را
❈۱۳❈
می خواهمش دریغا ، می خواهم
می خواهمش به تیره ، به تنهایی
می خوانمش به گریه ، به بی تابی
می خوانمش به صبر ، شکیبایی
❈۱۴❈
لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب ، شب بی پایان
❈۱۵❈
او ، آن پرنده ، شاید می گرید
بر بام یک ستارهٔ سرگردان
کامنت ها