فروغ فرخزاد:می بندم این دو چشم پر آتش را تا ننگرد درون دو چشمانش
❈۱❈
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعلهٔ نگاه پریشانش
❈۲❈
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
❈۳❈
تا قلب خامُشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهایی
❈۴❈
ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعلهٔ رمیدهٔ خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش
❈۵❈
او غنچهٔ شکفتهٔ مهتابست
باید که موج نور بیفشاند
❈۶❈
بر سبزه زار شب زدهٔ چشمی
کاو را به خوابگاه گنه خوانَد
❈۷❈
باید که عطر بوسهٔ خاموشش
با ناله های شوق بیآمیزد
در گیسوان آن زن افسونگر
دیوانه وار عشق و هوس ریزد
❈۸❈
باید شراب بوسه بیاشامد
ازساغر لبان فریبایی
❈۹❈
مستانه سر گذارد و آرامد
بر تکیه گاه سینهٔ زیبایی
❈۱۰❈
ای آرزوی تشنه به گرد او
بیهوده تار عمر چه می بندی ؟
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهُده می خندی
❈۱۱❈
آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله های حسرت و ناکامی
❈۱۲❈
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی
❈۱۳❈
می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ، دمساز
کامنت ها