فروغ فرخزاد:می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانهٔ خویش
❈۱❈
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانهٔ خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانهٔ خویش
❈۲❈
می برم تا که در آن نقطهٔ دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
❈۳❈
شستشویش دهم از لکهٔ عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
❈۴❈
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ، ای جلوهٔ امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
❈۵❈
ناله می لرزد ، می رقصد اشک
آه ، بگذار که بگریزم من
❈۶❈
از تو ، ای چشمهٔ جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
❈۷❈
به خدا غنچهٔ شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعلهٔ آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
❈۸❈
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم ، خنده به لب ، خونین دل
❈۹❈
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
کامنت ها