فروغ فرخزاد:به لبهایم مزن قفل خموشی که در دل قصه ای ناگفته دارم
❈۱❈
به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم
❈۲❈
بیا ای مرد ، ای موجود خودخواه
بیا بگشای درهای قفس را
❈۳❈
اگر عمری به زندانم کشیدی
رها کن دیگرم این یک نفس را
❈۴❈
منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشهٔ پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینهٔ تنگ
به حسرتها سر آمد روزگارم
❈۵❈
به لبهایم مزن قفل خموشی
که من باید بگویم راز خود را
❈۶❈
به گوش مردم عالم رسانم
طنین آتشین آواز خود را
❈۷❈
بیا بگشای در تا پر گشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر
❈۸❈
لبم با بوسهٔ شیرینش از تو
تنم با بوی عطرآگینش از تو
❈۹❈
نگاهم با شررهای نهانش
دلم با نالهٔ خونینش از تو
❈۱۰❈
ولی ای مرد ، ای موجود خودخواه
مگو ننگ است این شعر تو ننگ است
بر آن شوریده حالان هیچ دانی
فضای این قفس تنگ است ، تنگ است
❈۱۱❈
مگو شعر تو سر تا پا گنه بود
از این ننگ و گنه پیمانه ای ده
❈۱۲❈
بهشت و حور و آب کوثر از تو
مرا در قعر دوزخ خانه ای ده
❈۱۳❈
کتابی ، خلوتی ، شعری ، سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانی است
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است
❈۱۴❈
شبانگاهان که مَه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
❈۱۵❈
تو در خوابی و من مست هوسها
تن مهتاب را گیرم در آغوش
❈۱۶❈
نسیم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشیدم به خورشید
در آن زندان که زندانبان تو بودی
شبی بنیادم از یک بوسه لرزید
❈۱۷❈
به دور افکن حدیث نام ، ای مرد
که ننگم لذتی مستانه داده
❈۱۸❈
مرا می بخشد آن پروردگاری
که شاعر را ، دلی دیوانه داده
❈۱۹❈
بیا بگشای در ، تا پر گشایم
به سوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر
کامنت ها