فروغ فرخزاد:نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز
❈۱❈
نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خستهٔ من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
❈۲❈
ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
❈۳❈
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به بیمار دل خود می دهم گوش
❈۴❈
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
❈۵❈
از این مردم ، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
❈۶❈
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
❈۷❈
دل من ، ای دل دیوانهٔ من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را ، بس کن این دیوانگی ها
کامنت ها