فروغ فرخزاد:من به مردی وفا نمودم و او پشت پا زد به عشق و امیدم
❈۱❈
من به مردی وفا نمودم و او
پشت پا زد به عشق و امیدم
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم
❈۲❈
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
❈۳❈
او که می گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد
❈۴❈
اگر از شهد آتشین لبِ من
جرعه ای نوش کرد و شد سرمست
حسرتم نیست ز آنکه این لب را
بوسه های نداده بسیار است
❈۵❈
باز هم در نگاه خاموشم
قصه های نگفته ای دارم
❈۶❈
باز هم چون به تن کنم جامه
فتنه های نهفته ای دارم
❈۷❈
بازهم می توان به گیسویم
چنگی از روی عشق و مستی زد
باز هم می توان در آغوشم
پشت پا بر جهان هستی زد
❈۸❈
باز هم می دود به دنبالم
دیدگانی پر از امید و نیاز
❈۹❈
باز هم با هزار خواهش گنگ
می دهندم به سوی خویش آواز
❈۱۰❈
باز هم دارم آنچه را که شبی
ریختم چون شراب در کامش
دارم آن سینه را که او می گفت
تکیه گاهیست بهر آلامش
❈۱۱❈
ز آنچه دادم به او مرا غم نیست
حسرت و اضطراب و ماتم نیست
❈۱۲❈
غیر از آن دل که پر نشد جایش
بخدا چیز دیگرم کم نیست
❈۱۳❈
کو دلم کو دلی که برد و نداد
غارتم کرده ، داد می خواهم
دل خونین ، مرا چه کار آید
دلی آزاد و شاد می خواهم
❈۱۴❈
دگرم آرزوی عشقی نیست
بی دلان را چه آرزو باشد
❈۱۵❈
دل اگر بود باز می نالید
که هنوزم نظر به او باشد
❈۱۶❈
او که از من برید و ترکم کرد
پس چرا پس نداد آن دل را
وای بر من که مفت بخشیدم
دل آشفته حال غافل را
کامنت ها