فروغ فرخزاد:ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ تا نیمه شب به یاد تو چشمم نخفته است
❈۱❈
ز آن نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ
تا نیمه شب به یاد تو چشمم نخفته است
ای مایهٔ امید من ، ای تکیه گاه دور
هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است
❈۲❈
شاید نبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را نهان کنم
❈۳❈
بگذار تا ترانهٔ من رازگو شود
بگذار آنچه را که نهفتم عیان کنم
❈۴❈
تا بر گذشته می نگرم ، عشق خویش را
چون آفتاب گمشده می آورم به یاد
می نالم از دلی که به خون غرقه گشته است
این شعر ، غیر رنجش یارم به من چه داد
❈۵❈
این درد را چگونه توانم نهان کنم
آندم که قلبم از تو به سختی رمیده است
❈۶❈
این شعر ها که روح تو را رنج داده است
فریادهای یک دل محنت کشیده است
❈۷❈
گفتم قفس ، ولی چه بگویم که پیش از این
آگاهی از دو رویی مردم مرا نبود
دردا که این جهان فریبای نقشباز
با جلوه و جلای خود آخر مرا ربود
❈۸❈
اکنون منم که خسته ز دام فریب و مکر
بار دگر به کنج قفس رو نموده ام
❈۹❈
بگشای در که در همه دوران عمر خویش
جز پشت میله های قفس خوش نبوده ام
❈۱۰❈
پای مرا دوباره به زنجیرها ببند
تا فتنه و فریب ز جایم نیفکند
تا دست آهنین هوسهای رنگ رنگ
بندی دگر دوباره به پایم نیفکند
کامنت ها