فروغ فرخزاد:آه ، ای مردی که لبهای مرا از شرار بوسه ها سوزانده ای
❈۱❈
آه ، ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
هیچ در عمق دو چشم خامُشم
راز این دیوانگی را خوانده ای
❈۲❈
هیچ می دانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم
❈۳❈
هیچ می دانی کز این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم
❈۴❈
گفته اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می دهد
آری ، اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مُرده ام جان می دهد
❈۵❈
هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان ترا جویم به کام
❈۶❈
خلوتی می خواهم و آغوش تو
خلوتی می خواهم و لبهای جام
❈۷❈
فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از بادهٔ هستی دهم
بستری می خواهم از گلهای سرخ
تا در آن یک شب ترا مستی دهم
❈۸❈
آه ، ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
❈۹❈
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحهٔ کوتاهی از آن خوانده ای !
کامنت ها