فروغ فرخزاد:دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقهٔ زر
❈۱❈
دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقهٔ زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر
❈۲❈
راز این حلقه که در چهرهٔ او
اینهمه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت :
❈۳❈
حلقهٔ خوشبختی است ، حلقهٔ زندگی است
همه گفتند : مبارک باشد
دخترک گفت : دریغا که مرا
❈۴❈
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
❈۵❈
دید در نقش فروزندهٔ او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته ، هدر
❈۶❈
زن پریشان شد و نالید که وای
وای ، این حلقه که در چهرهٔ او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقهٔ بردگی و بندگی است
کامنت ها