فروغ فرخزاد:روز ِاول پیش خود گفتم دیگرش هرگز نخواهم دید
❈۱❈
روز ِاول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز می گفتم
لیک با اندوه و با تردید
❈۲❈
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
❈۳❈
ظلمت زندان مرا می کشت
باز زندانبان خود بودم
❈۴❈
آن من دیوانهٔ عاصی
در درونم های و هو می کرد
مشت بر دیوارها می کوفت
روزنی را جستجو می کرد
❈۵❈
در درونم راه می پیمود
همچو روحی در شبستانی
❈۶❈
بر درونم سایه می افکند
همچو ابری بر بیابانی
❈۷❈
می شنیدم نیمه شب در خواب
هایهای گریه هایش را
در صدایم گوش می کردم
درد سیال صدایش را
❈۸❈
شرمگین می خواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی
❈۹❈
در میان گریه می نالید
دوستش دارم ، نمی دانی
❈۱۰❈
بانگ او آن بانگ لرزان بود
کز جهانی دور بر می خاست
لیک درمن تا که می پیچید
مرده ای از گور بر می خاست
❈۱۱❈
مرده ای کز پیکرش می ریخت
عطر شور انگیز شب بوها
❈۱۲❈
قلب من در سینه می لرزید
مثل قلب بچه آهو ها
❈۱۳❈
در سیاهی پیش می آمد
جسمش از ذرات ظلمت بود
چون به من نزدیکتر می شد
ورطهٔ تاریک لذت بود
❈۱۴❈
می نشستم خسته در بستر
خیره در چشمان رویاها
❈۱۵❈
زورق اندیشه ام ، آرام
می گذشت از مرز دنیاها
❈۱۶❈
باز تصویری غبار آلود
زان شب کوچک ، شب میعاد
زان اطاق ساکت سرشار
از سعادت های بی بنیاد
❈۱۷❈
در سیاهی دستهای من
می شکفت از حس دستانش
❈۱۸❈
شکل سرگردانی من بود
بوی غم می داد چشمانش
❈۱۹❈
ریشه هامان در سیاهی ها
قلب هامان ، میوه های نور
یکدگر را سیر می کردیم
با بهار باغهای دور
❈۲۰❈
می نشستم خسته در بستر
خیره در چشمان رویاها
❈۲۱❈
زورق اندیشه ام ، آرام
می گذشت از مرز دنیاها
❈۲۲❈
روزها رفتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم
آن من سرسخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم
❈۲۳❈
بگذرم گر از سر پیمان
می کشد این غم دگر بارم
❈۲۴❈
می نشینم ، شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم
کامنت ها