فروغ فرخزاد:از من رمیده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
❈۱❈
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
❈۲❈
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم
❈۳❈
دیگر چگونه مستی یک بوسهٔ تو را
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم
❈۴❈
یاد آر آن زن ، آن زن دیوانه را که خفت
یک شب به روی سینهٔ تو مست عشق و ناز
لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس
خندید در نگاه گریزنده اش نیاز
❈۵❈
لبهای تشنه اش به لبت داغ بوسه زد
افسانه های شوق تو را گفت با نگاه
❈۶❈
پیچید همچو شاخهٔ پیچک به پیکرت
آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه
❈۷❈
هر قصه ای که ز عشق خواندی به گوش او
در دل سپرد و هیچ ز خاطر نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب ، شب شگفت
آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است
❈۸❈
با آنکه رفته ای و مرا برده ای ز یاد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
❈۹❈
ای مرد ، ای فریب مجسم بیا که باز
بر سینهٔ پر آتش خود می فشارمت
کامنت ها