فروغ فرخزاد:لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز پیکر خود را به آب چشمه بشویم
❈۱❈
لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز
پیکر خود را به آب چشمه بشویم
وسوسه می ریخت بر دلم شب خاموش
تا غم دل را به گوش چشمه بگویم
❈۲❈
آب خنک بود و موجهای درخشان
ناله کنان گرد من به شوق خزیدند
❈۳❈
گویی با دست های نرم و بلورین
جان و تنم را به سوی خویش کشیدند
❈۴❈
بادی از آن دورها وزید و شتابان
دامنی از گل به روی گیسوی من ریخت
عطر دلاویز و تند پونهٔ وحشی
از نفس باد در مشام من آویخت
❈۵❈
چشم فروبستم و خموش و سبکروح
تن به علف های نرم و تازه فشردم
❈۶❈
همچو زنی که غنوده در بر معشوق
یکسره خود را به دست چشمه سپردم
❈۷❈
روی دو ساقم لبان مرتعش آب
بوسه زن و بی قرار و تشنه و تب دار
ناگه در هم خزید ... راضی و سرمست
جسم من و روح چشمه سار گنه کار
کامنت ها