فروغ فرخزاد:آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز آخر مرا شناختی ای چشم آشنا
❈۱❈
آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز
آخر مرا شناختی ای چشم آشنا
چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو
من هستم آن عروس خیالات دیر پا
❈۲❈
چشم منست اینکه در او خیره مانده ای
لیلی که بود ؟ قصهٔ چشم سیاه چیست ؟
❈۳❈
در فکر این مباش که چشمان من چرا
چون چشمهای وحشی لیلی سیاه نیست
❈۴❈
در چشمهای لیلی اگر شب شکفته بود
در چشم من شکفته گل آتشین عشق
لغزیده بر شکوفهٔ لبهای خامُشم
بس قصه ها ز پیچ و خم دلنشین عشق
❈۵❈
در بند نقشهای سرابی و غافلی
برگرد ... این لبان من ، این جام بوسه ها
❈۶❈
از دام بوسه راه گریزی اگر که بود
ما خود نمی شدیم چنین رام بوسه ها !
❈۷❈
آری ... چرا نگویمت ای چشم آشنا
من هستم آن عروس خیالات دیر پا
من هستم آن زنی که سبک پا نهاده است
بر گور سرد و خامُش لیلیِ بی وفا
کامنت ها