فروغ فرخزاد:چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد می خرامد شب در میان شهر خواب آلود
❈۱❈
چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد
می خرامد شب در میان شهر خواب آلود
خانه ها با روشنایی های رویایی
یک به یک در گیر و دار بوسهٔ بدرود
❈۲❈
ناودانها ناله ها سر داده در ظلمت
در خروش از ضربه های دلکش باران
❈۳❈
می خزد بر سنگفرش کوچه های دور
نور محوی از پی فانوس شبگردان
❈۴❈
دست زیبایی دری را می گشاید نرم
می دود در کوچه برق چشم تبداری
کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد
بانگ پای رهرُوی از پشت دیواری
❈۵❈
باد از ره میرسد عریان و عطر آلود
خیس ، باران می کشد تن بر تن دهلیز
❈۶❈
در سکوت خانه می پیچد نفس هاشان
ناله های شوقشان ارزان و وهم انگیز
❈۷❈
چشمها در ظلمت شب خیره بر راهست
جوی می نالد که ( آیا کیست دلدارش ؟ )
شاخه ها نجوا کنان در گوش یکدیگر
( ای دریغا ... در کنارش نیست دلدارش )
❈۸❈
کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد
بانگ پای رهرُوی از پشت دیواری
❈۹❈
می خزد در آسمان خاطری غمگین
نرم نرمک ابر دود آلود پنداری
❈۱۰❈
بر که می خندد فسون چشمش ای افسوس ؟
وز کدامین لب لبانش بوسه می جوید ؟
پنجه اش در حلقهٔ موی ِکه می لغزد ؟
با که در خلوت به مستی قصه میگوید ؟
❈۱۱❈
تیرگیها را به دنبال چه میکاوم ؟
پس چرا در انتظارش باز بیدارم ؟
❈۱۲❈
در دل مردان کدامین مهر جاوید است ؟
نه ... دگر هرگز نمی آید به دیدارم
❈۱۳❈
پیکری گم می شود در ظلمت دهلیز
باد در را با صدایی خشک می بندد
مرده ای گویی درون حفرهٔ گوری
بر امیدی سست و بی بنیاد می خندد
کامنت ها