فروغ فرخزاد:شادم که در شرار تو می سوزم شادم که در خیال تو می گریم
❈۱❈
شادم که در شرار تو می سوزم
شادم که در خیال تو می گریم
شادم که بعد وصل تو باز اینسان
در عشق بی زوال تو می گریم
❈۲❈
پنداشتی که چون ز تو بگسستم
دیگر مرا خیال تو در سر نیست
❈۳❈
اما چه گویمت که جز این آتش
بر جان من شرارهٔ دیگر نیست
❈۴❈
شبها چو در کنارهٔ نخلستان
کارون ز رنج خود به خروش آید
فریادهای حسرت من گویی
از موجهای خسته به گوش آید
❈۵❈
شب لحظه ای به ساحل او بنشین
تا رنج آشکار مرا بینی
❈۶❈
شب لحظه ای به سایهٔ خود بنگر
تا روح بی قرار مرا بینی
❈۷❈
من با لبان سرد نسیم صبح
سر می کنم ترانه برای تو
من آن ستاره ام که درخشانم
هر شب در آسمان ِسرای تو
❈۸❈
غم نیست گر کشیده حصاری سخت
بین من و تو پیکر صحراها
❈۹❈
من آن کبوترم که به تنهایی
پر می کشم به پهنهٔ دریاها
❈۱۰❈
شادم که همچو شاخهٔ خشکی باز
در شعله های قهر تو می سوزم
گویی هنوز آن تن تبدارم
کز آفتاب شهر تو می سوزم
❈۱۱❈
در دل چگونه یاد تو می میرد
یاد تو یاد عشق نخستین است
❈۱۲❈
یاد تو آن خزان دل انگیزی است
کو را هزار جلوه رنگین است
❈۱۳❈
بگذار زاهدان سیه دامن
رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریدهٔ شیطانند
❈۱۴❈
اما من آن شکوفهٔ اندوهم
کز شاخه های یاد تو می رویم
❈۱۵❈
شبها تو را بگوشهٔ تنهایی
در یاد آشنای تو می جویم
کامنت ها