فروغ فرخزاد:بر روی ما نگاه خدا خنده می زند هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
❈۱❈
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
❈۲❈
پیشانی از داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
❈۳❈
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
❈۴❈
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او میگشاید ... او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
❈۵❈
طوفان طعنه خندهٔ ما را زلب نشست
کوهیم و در میانهٔ دریا نشسته ایم
❈۶❈
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم
❈۷❈
ماییم ... ما که طعنهٔ زاهد شنیده ایم
ماییم ... ما که جامهٔ تقوا دریده ایم
زیرا درون جامه به جز پیکر فریب
زین راهیان راه حقیقت ندیده ایم
❈۸❈
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
❈۹❈
دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکارهٔ رسوا نداده بود
❈۱۰❈
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
( هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریدهٔ عالم دوام ما )
کامنت ها