فروغ فرخزاد:نگه دگر به سوی من چه می کنی ؟ چو در بر رقیب من نشسته ای
❈۱❈
نگه دگر به سوی من چه می کنی ؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فربیها
تو هم پی فریب من نشسته ای
❈۲❈
به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
❈۳❈
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
❈۴❈
برو ... برو ... به سوی او ، مرا چه غم
تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان
بر او بتاب ز آنکه من نشسته ام
به ناز روی شانهٔ ستارگان
❈۵❈
بر او بتاب زآنکه گریه می کند
در این میانه قلب من به حال او
❈۶❈
کمال عشق باشد این گذشتها
دل تو مال من ، تن تو مال او
❈۷❈
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من ؟
گذشتم از تن تو زآنکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
❈۸❈
اگر بسویت این چنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
❈۹❈
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال تو
❈۱۰❈
کنون که در کنار او نشسته ای
تو و شراب و دولتِ وصال او !
گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق ِبی زوال او !
کامنت ها