فروغ فرخزاد:شب به روی جادهٔ نمناک سایه های ما ز ما گویی گریزانند
❈۱❈
شب به روی جادهٔ نمناک
سایه های ما ز ما گویی گریزانند
دور از ما در نشیب راه
در غبار شوم مهتابی که می لغزد
❈۲❈
سرد و سنگین بر فراز شاخه های تاک
سوی یکدیگر به نرمی پیش می رانند
شب به روی جادهٔ نمناک
❈۳❈
در سکوت خاک عطر آگین
نا شکیبا گه به یکدیگر می آویزند
سایه های ما ...
همچو گلهایی که مستند از شراب شبنم دوشین
❈۴❈
گویی آنها در گریز تلخشان از ما
نغمه هایی را که ما هرگز نمی خوانیم
نغمه هایی را که ما با خشم
در سکوت سینه می رانیم
❈۵❈
زیر لب با شوق می خوانند
لیک دور از سایه ها
بی خبر از قصهٔ دلبستگی هاشان
❈۶❈
از جداییها و از پیوستگی هاشان
جسمهای خستهٔ ما در رکود خویش
زندگی را شکل می بخشند
❈۷❈
شب به روی جادهٔ نمناک
ای بسا پرسیده ام از خود
( زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد ؟
یا که ما خود سایه های سایه های خویشتن هستیم؟ )
یا که ما خود سایه های سایه های خویشتن هستیم؟ )
ای هزاران روح سرگردان ،
❈۸❈
گرد من لغزیده در امواج تاریکی ،
سایهٔ من کو ؟
( نور وحشت می درخشد در بلور بانگ خاموشم )
سایهٔ من کو ؟
❈۹❈
سایهٔ من کو ؟
من نمی خواهم
سایه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
❈۱۰❈
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
یا بیفتد خسته و سنگین
زیر پاهای رهگذرها
❈۱۱❈
او چرا باید به راه جستجوی خویش
روبرو گردد
با لبان بستهٔ درها ؟
او چرا باید بساید تن
❈۱۲❈
بر در و دیوار هر خانه ؟
او چرا باید ز نومیدی
پا نهد در سرزمینی سرد و بیگانه ؟!
آه ... ای خورشید
❈۱۳❈
سایه ام را از چه از من دور می سازی ؟
از تو می پرسم :
تیرگی درد است یا شادی ؟
❈۱۴❈
جسم زندانست یا صحرای آزادی ؟
ظلمت شب چیست ؟
شب ،
سایهٔ روح سیاه کیست ؟
❈۱۵❈
او چه می گوید ؟
او چه می گوید ؟
خسته و سرگشته و حیران
❈۱۶❈
می دوم در راه پرسش های بی پایان
کامنت ها