فروغ فرخزاد:دیدگان تو در قاب اندوه سرد و خاموش
❈۱❈
دیدگان تو در قاب اندوه
سرد و خاموش
خفته بودند
زودتر از تو ناگفته ها را
❈۲❈
با زبان ِ نگه گفته بودند
از من و هرچه در من نهان بود
می رمیدی
❈۳❈
می رهیدی
یادم آمد که روزی در این راه
ناشکیبا مرا در پی خویش
می کشیدی
❈۴❈
می کشیدی
آخرین بار
آخرین بار
❈۵❈
آخرین لحظهٔ تلخ دیدار
سر به سر پوچ دیدم جهان را
باد نالید و من گوش کردم
خش خش برگهای خزان را
❈۶❈
باز خواندی
باز راندی
باز بر تخت عاجم نشاندی
❈۷❈
باز در کام موجم کشاندی
گر چه در پرنیان غمی شوم
سالها در دلم زیستی تو
❈۸❈
آه ، هرگز ندانستم از عشق
چیستی تو
کیستی تو
کامنت ها