فروغ فرخزاد:در آنجا ، بر فراز قلهٔ کوه دو پایم خسته از رنج دویدن
❈۱❈
در آنجا ، بر فراز قلهٔ کوه
دو پایم خسته از رنج دویدن
به خود گفتم که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن
❈۲❈
به سوی ابرهای تیره پر زد
نگاه روشن امّیدوارم
❈۳❈
ز دل فریاد کردم کای خداوند
من او را دوست دارم ، دوست دارم
❈۴❈
صدایم رفت تا اعماق ظلمت
به هم زد خواب شوم اختران را
غبار آلوده و بی تاب کوبید
در زرین قصر آسمان را
❈۵❈
ملائک با هزاران دست کوچک
کلون سختِ سنگین را کشیدند
❈۶❈
ز طوفان صدای بی شکیبم
به خود لرزیده ، در ابری خزیدند
❈۷❈
ستونها همچو ماران پیچ در پیچ
درختان در مه سبزی شناور
صدایم پیکرش را شستشو داد
ز خاک ره ، درون ِ حوض کوثر
❈۸❈
خدا در خواب رویابار خود بود
به زیر پلکها پنهان نگاهش
❈۹❈
صدایم رفت و با اندوه نالید
میان پرده های خوابگاهش
❈۱۰❈
ولی آن پلکهای نقره آلود
دریغا تا سحر گه بسته بودند
سبک چون گوش ماهی های ساحل
به روی دیده اش بنشسته بودند
❈۱۱❈
صدا صد بار نومیدانه برخاست
که عاصی گردد و بر وی بتازد
❈۱۲❈
صدا می خواست تا با پنجهٔ خشم
حریر خواب او را پاره سازد
❈۱۳❈
صدا فریاد می زد از سر درد
به هم کی ریزد این خواب طلایی ؟
من اینجا تشنهٔ یک جرعهٔ مهر
تو آنجا خفته بر تخت خدایی
❈۱۴❈
مگر چندان تواند اوج گیرد
صدایی دردمند و محنت آلود ؟
❈۱۵❈
چو صبح تازه از ره باز آمد
صدایم از (صدا) دیگر تهی بود
❈۱۶❈
ولی اینجا به سوی آسمانهاست
هنوز این دیدهٔ امّیدوارم
خدایا این صدا را می شناسی ؟
من او را دوست دارم ، دوست دارم
کامنت ها