فروغ فرخزاد:من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی
❈۱❈
من از تو می مردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من می رفتی
❈۲❈
تو در من می خواندی
وقتی که من خیابان ها را
بی هیچ مقصدی می پیمودم
تو با من می رفتی
❈۳❈
تو در من می خواندی
تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
❈۴❈
وقتی که شب مکرر می شد
وقتی که شب تمام نمی شد
تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
❈۵❈
تو با چراغهایت می آمدی به کوچهٔ ما
تو با چراغهایت می آمدی
وقتی که بچه ها می رفتند
❈۶❈
و خوشه های اقاقی می خوابیدند
و من در آینه تنها می ماندم
تو با چراغهایت می آمدی ...
❈۷❈
تو دستهایت را می بخشیدی
تو چشمهایت را می بخشیدی
تو مهربانیت را می بخشیدی
وقتی که من گرسنه بودم
❈۸❈
تو زندگانیت را می بخشیدی
تو مثل نور سَخی بودی
تو لاله ها را می چیدی
❈۹❈
و گیسوانم را می پوشاندی
وقتی که گیسوان من از عریانی می لرزیدند
تو لاله ها را می چیدی
❈۱۰❈
تو گونه هایت را می چسباندی
به اضطراب پستان هایم
وقتی که من دیگر
چیزی نداشتم که بگویم
❈۱۱❈
تو گونه هایت را می چسباندی
به اضطراب پستانهایم
و گوش می دادی
به خون من که ناله کنان می رفت
❈۱۲❈
و عشق من که گریه کنان می مُرد
تو گوش می دادی
اما مرا نمی دیدی
کامنت ها