فروغ فرخزاد:تا به کی باید رفت از دیاری به دیار دیگر
❈۱❈
تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم ، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
❈۲❈
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهاری دیگر
❈۳❈
آه ، اکنون دیریست
که فرو ریخته در من ، گویی ،
تیره آواری از ابر گران
چو می آمیزم ، با بوسهٔ تو
❈۴❈
روی لبهایم ، می پندارم
می سپارد جان ، عطری گذران
آن چنان آلوده ست
❈۵❈
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
چون تو را می نگرم
مثل این است که از پنجره ای
❈۶❈
تک درختم را ، سرشار از برگ ،
در تب زرد خزان می نگرم
مثل این است که تصویری را
روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم
❈۷❈
شب و روز
شب و روز
شب و روز
❈۸❈
بگذار
که فراموش کنم .
تو چه هستی ، جز یک لحظه ، یک لحظه که چشمان مرا
❈۹❈
می گشاید در
برهوت آگاهی ؟
بگذار
❈۱۰❈
که فراموش کنم
کامنت ها