فروغ فرخزاد:همه شب با دلم کسی می گفت ( سخت آشفته ای ز دیدارش
❈۱❈
همه شب با دلم کسی می گفت
( سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود ،می رود ، نگهدارش )
❈۲❈
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فرداها
روی مژگان نازکم می ریخت
❈۳❈
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
❈۴❈
( هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود ، چشم من به دنبالش
برود ، عشق من نگهدارش )
❈۵❈
آه ، اکنون تو رفته ای و غروب
سایه می گسترد به سینهٔ راه
نرم نرمک خدای تیرهٔ غم
❈۶❈
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه هایی همه سیاه سیاه
کامنت ها