فروغ فرخزاد:چون سنگها صدای مرا گوش می کنی سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
❈۱❈
چون سنگها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نو بهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
❈۲❈
دست مرا که ساقهٔ سبز نوازش است
با بر گ های مرده هم آغوش می کنی
گمراه تر از روح شرابی و دیده را
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
❈۳❈
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیَت ، که مرا نوش می کنی
تو درهٔ بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
❈۴❈
در سایه ها ، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی ؟
کامنت ها