فروغ فرخزاد:بر او ببخشایید بر او که گاه گاه
❈۱❈
بر او ببخشایید
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آب های راکد
❈۲❈
و حفره های خالی از یاد می برد
و ابلهانه می پندارد
که حق زیستن دارد
❈۳❈
بر او ببخشایید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دوردست تحّرک
در دیدگان کاغذیش آب می شود
❈۴❈
بر او ببخشایید
بر او که در سراسر تابوتش
جریان سرخ ماه گذر دارد
❈۵❈
و عطر های منقلب شب
خواب هزار سالهٔ اندامش را
آشفته می کند
❈۶❈
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشیست
اما هنوز پوست چشمانش از تصوّر ذرات نور می سوزد
و گیسوان بیهُده اش
❈۷❈
نومیدوار از نفوذ نفسهای عشق می لرزد
ای ساکنان سرزمین سادهٔ خوشبختی
ای همدمان پنجره های گشوده در باران
❈۸❈
بر او ببخشایید
بر او ببخشایید
زیرا که مسحور است
زیرا که ریشه های هستی ِ بارآور شما
❈۹❈
در خاکهای غربت او نقب می زنند
و قلب زود باور او را
با ضربه های موذی حسرت
در کنج سینه اش متورم می سازند .
کامنت ها