فروغ فرخزاد:در حباب کوچک روشنایی خود را می فرسود
❈۱❈
در حباب کوچک
روشنایی خود را می فرسود
ناگهان پنجره پر شد از شب
شب سرشار از انبوه صداهای تهی
❈۲❈
شب مسموم از هُرم زهر آلود تنفس ها
شب ...
گوش دادم
❈۳❈
در خیابان وحشت زدهٔ تاریک
یک نفر گویی قلبش را مثل حجمی فاسد
زیر پا له کرد
❈۴❈
در خیابان وحشت زدهٔ تاریک
یک ستاره ترکید
گوش دادم ...
❈۵❈
نبضم از طغیان خون متورم بود
و تنم ...
تنم از وسوسهٔ
متلاشی گشتن .
❈۶❈
روی خطهای کج و معوج سقف
چشم خود را دیدم
چون رطیلی سنگین
❈۷❈
خشک می شد در کف ، در زردی ، در خفقان
داشتم با همه جنبش هایم
مثل آبی راکد
ته نشین می شدم آرام آرام
❈۸❈
داشتم
لِرد می بستم در گودالم
گوش دادم
❈۹❈
گوش دادم به همه زندگیم
موش منفوری در حفرهٔ خود
یک سرود زشت مُهمَل را
با وقاحت می خواند
❈۱۰❈
جیرجیری سمج و نامفهوم
لحظه ای فانی را چرخ زنان می پیمود
و روان می شد بر سطح فراموشی
❈۱۱❈
آه من پر بودم از شهوت - شهوت مرگ
هر دو پستانم از احساسی سرسام آور تیر کشید
آه
من به یاد آوردم
❈۱۲❈
اولین روز بلوغم را
که همه اندامم
باز می شد در بهتی معصوم
تا بیامیزد با آن مبهم ، آن گنگ ، آن نامعلوم
❈۱۳❈
در حباب کوچک
روشنایی ، خود را
در خطی لرزان خمیازه کشید .
کامنت ها