قاآنی:در شب عید آن سمن عذار سمنبر با دو غلام سیه درآمدم از در
❈۱❈
در شب عید آن سمن عذار سمنبر
با دو غلام سیه درآمدم از در
هر دو غلامش به نام عنبر و ریحان
یعنی زلف سیاه و خط معنبر
❈۲❈
هر دو رخش یک حدیقه لاله حمرا
هر دو لبش یک قنینه بادهٔ احمر
ترک ختا شوخ چین نگار سمرقند
ماه ختن شاه روم شاهد کشمر
❈۳❈
جستم و بوییدمش دو دستهٔ سنبل
رفتم و بوسیدمش دو بستهٔ شکر
گفت مگر روزه باشدت به شب عید
کت نبود راح روحبخش به ساغر
❈۴❈
خیز و زمانی سر از دریچه برون کن
تاکندت بویگل مشام معطر
ابر جواهر نثار بین که ز فیضش
گشته جواهر نثار تودهٔ اغبر
❈۵❈
طرف دمن بین ز لاله معدن یاقوت
صحن چمن بین ز ژاله مخزن گوهر
ابر به صحراگسسته رشتهٔ لؤلؤ
باد به بستان کشیده پشتهٔ عنبر
❈۶❈
رشتهٔ باران چو تار الفت یاران
بسته و پیوستهتر ز ابروی دلبر
فکر بط بادهکنکه بابت ساده
مینشود عیش بیشراب میسر
❈۷❈
سرخ مئی آنچنان که در شب تاریک
شعلهکشد هر زمان بهگونهٔ آذر
وجه می ار نیستکهنه خرقهٔ پاری
رهن می ناب را برون کن از بر
❈۸❈
خرقهٔ پارین ترا به کار نیاید
کوه موقر کجا و کاه محقر
بر تن همچون تویی نزیبد الاک
خلعت میمون پادشاه مظفر
❈۹❈
خرقهٔ ننگین بهلکه خلعت رنگین
آیدت از خازنان حضرت داور
خاصه که عیدست و داد شاه جهانبان
مر همه را اسب و جامه و زر و زیور
❈۱۰❈
گفتمش ای ترک ترک این سخنان گوی
خیز و مریز آبروی مرد سخنور
محرمکیشم نیی به خویشم بگذار
مرهم ریشم نیی ز پیشم بگذر
❈۱۱❈
طلعت شه بایدم نه خلعت زیبا
پرتو مه شایدم نه تابش اختر
شاهپرستم نه مال و جاهپرستم
عاشقگنجینهام نه شایق اژدر
❈۱۲❈
مهر ملک به مرا ز هرچه در اقلیم
چهرکا به مرا ز هرچه بهکشور
مال مرا مار هست و جاه مرا چاه
بیم من از سیم و زاریم همه از زر
❈۱۳❈
احمد مختار و یاد طوبی و غلمان
حیدرکرار و حرص جنت و کوثر
شایق فردوس نیست عاشق یزدان
مایل افسار نیست حامل افسر
❈۱۴❈
یار دورنگی دگر درنگ مفرما
خیز و وداعم بکن صداع میاور
فصل بهارم خوشست و وصل نگارم
لیک نه چندانکه مدح شاه فلک فر
❈۱۵❈
آنکه ز شاهان به رتبتست مقدم
گرچه ز شاهان به صورتست مؤخر
همچو محمد کز انبیا همه آخر
لیک به رتبت ز انبیا همه برتر
❈۱۶❈
مرگ مخالف نه بلکه برگ موالف
هر دو بهجانسوز برق تیغش مضمر
آری نبود عجبکز آذر سوزا
سنبل و ریحان دمد به زادهٔ آزر
❈۱۷❈
گنج موافق نه بلکه رنج منافق
هر دو به جان بخش ابر دستش اندر
آری نیلیکزوست سبطی سیراب
خون شود آبش بهکام قبطی ابتر
❈۱۸❈
کاسهٔ چینی به خوانش از سر فغفور
دیبهٔ رومی به قصرش از رخ قیصر
لطفش هنگام بزم عیش مجسّم
قهرش در روز رزم مرگ مصور
❈۱۹❈
باکف زربخش چون نشیند بر رخش
ابر گهر خیز بینی از بر صرصر
تفته شود از لهیب تیغش جوشن
کفته شود از نهیب گرزش مغفر
❈۲۰❈
خیلش چون سیلکوه جاری و غران
فوجش چون موج بحر بیحد و بیمر
تیغ سرافشان او به دست زرافشان
یا که نهنگی دمان به بحر شناور
❈۲۱❈
خون ز هراسش بسان صخرهٔ صمّا
بفسرد اندر عروق خصم بد اختر
نامش هنگام کین حراست تن را
به بود از صد هزار گرد دلاور
❈۲۲❈
کلکش لاغر و زو خلیلش فربه
گرزش فربه و زو عدویش لاغر
خشتی ازکاخ اوست بیضهٔ بیضا
کشتی از جود اوستگنبد اخضر
❈۲۳❈
ای ملک ای آفتاب ملککه آید
قهر تو مبرمتر از قضای مقدر
کافر در دوزخست و اینت شگفتی
تیغ تو چون دوزخست در دل کافر
❈۲۴❈
نیست عجب گر جنین ز هیبت قهرت
پیر برون آید از مشیمهٔ مادر
دولت بالد به شه نه شاه به دولت
افسر نازد به شه نه شاه به افسر
❈۲۵❈
مجمر مشکین ز عود و باغ ز لاله
لاله نه بویا ز باغ و عود ز مجمر
گردون روشن ز مه نه ماه ز گردون
کشور ایمن ز شه نه شاه زکشور
❈۲۶❈
نیست شه آنکو همی به لشکر نازد
شاه تویی کز تو میبنازد لشکر
نام تو آمد رواج درهم و دینار
وصف تو آمدکمال خطبه و منبر
❈۲۷❈
وصف نبوت بلوغ یافت ز احمد
رسم ولایت کمال جست ز حیدر
عرش و رواقت زمین و عرش معظم
مهر و ضمیرت سها و مهر منور
❈۲۸❈
نیست دیاری که سوی آن نبرد بخت
نامهٔ فتح ترا بسان کبوتر
رفت دو سال ای ملک که طلعت شاهم
بود به خاطر ولی نبود برابر
❈۲۹❈
جفت حنین بودم از فراق شهنشه
راست چو حنانه بی لقای پیمبر
لیک مرا زآتش فراق تو شاها
گشت ارادت از آنچه بود فزون تر
❈۳۰❈
وین نه عجب زانکه بویشان بفزاید
مشک چو در آتشست و عود در آذر
مینرود از دلم ارادت خسرو
گر رودم جان هزار بار ز پیکر
❈۳۱❈
رنگ زداید کسی ز لالهٔ حمرا
بوی رباید تنی ز نافهٔ اذفر
تا به بهاران چو خط لالهعذاران
سبزه ز اطراف جویبار زند سر
❈۳۲❈
خصم تو گریان چنان که ابر در آذار
یار تو خندان چنان که برق در آذر
کامنت ها