قاآنی:ای ترک می فروش ای ماه میگسار بنشین و می بنوش برخیز و می بیار
❈۱❈
ای ترک می فروش ای ماه میگسار
بنشین و می بنوش برخیز و می بیار
راه خطا مرو ترک عطا مکن
بیخ وفا مَکَن، تخم جفا مکار
❈۲❈
بستان بده بنوش بنشین بگو بجوش
چندت زبان خموش چندت روان فکار
پیش آر چنگ و نی بردار جام می
بفشان ز چهره خوی بنشان ز سر خمار
❈۳❈
زیور چه مینهی زیور تراست ننگ
زینت چه میکنی زینت تراست عار
زیور ترا بس است آن موی چون عبیر
زیث ترا بببن اس آن روی چون نگار
❈۴❈
برگیر چنگ و جام درده صلای عام
خوشتر از آن کدام بهتر ازین چهکار
پایی ز روی وجد بر آستان بکوب
دستی برای رقص از آستین برآر
❈۵❈
بنشین به دامنم تا از لب و رخت
پر ملکنم دهان پرگلکنمکنار
می ده مرا چنانک هر دم ز بیخودی
آویزمت به جهد در زلف مشکبار
❈۶❈
هیگویمت سخن هیگیرمت به بر
هی بویمت دهان هی بوسمت عذار
ای در مذاق من دشنام تلخ تو
چونصبر سودمندچونپند سازگار
❈۷❈
گویند از جهان هر تن که بست رخت
در بند مار و مورگردد تنش دوچار
من در حیات خویش از خط و زلف تو
افتادهام اسیر در بند مور و مار
❈۸❈
ای’ترککاشغر ای شمع غاتفر
ای سرو کاشمر ای ماه قندهار
رو ترک کن ادب دیوانگی طلب
از روی اختیار در عین اقتدار
❈۹❈
چند از پی هنر پوییم دربدر
چند از پی خطر موییم زار زار
خاموشی آورد گفتار بیثمر
بیهوشی آورد سودای هوشیار
❈۱۰❈
دانش به پای طبع بندیست آهنین
فکرت به راه نفس دامیست استوار
آن بند درشکن این دام درگسل
زین بند شو برون زین دام کن فرار
❈۱۱❈
نی نی ز هوش و عقل ما را گزیر نیست
کاین هر دو لازمست در مدح شهریار
دیباچهٔ مهی فهرست فرهی
عنوان آگهی دیوان افتخار
❈۱۲❈
دریای مکرمت دنیای معدلت
گیهان منزلتگردون اقتدار
سلطان بحر و بر دارای خشک و تر
نقاد خیر و شر قلاب نور و نار
❈۱۳❈
فرخ شه آنکه هست فرخنده ذات او
بر خلق آیتی از فضل کردگار
نطقش همهگهر رایش همه هنر
بختش همه ظفر شخصش همه وقار
❈۱۴❈
جان بیولای او در پیکرست ننگ
سر بیرضای او برگردنست بار
گیهان ز بخت او جون بخت او سمین
دشمن ز رمح او چون رمح او نزار
❈۱۵❈
هر جنبشیکه هست مقدور آسمان
تاند که طی کند عزمش به یک مدار
شخصش ببین به رخش بادست گنجبخش
ابر ار ندیدهیی بر فرق کوهسار
❈۱۶❈
بنگربه روز جنگگرزش درون چنگ
کوه ار ندیدهیی در بحر بیکنار
از ترکتاز مرگ ایمن بود روان
از حزمش ار کشد بر گرد تن حصار
❈۱۷❈
مهرش سرشتهاند در جان آدمی
ورنه نیافتی جان در بدن قرار
گر نام خسروان یکباره حککنند
آثار او بس است زآن جمله یادگار
❈۱۸❈
محصور عمر اوست ادوار آسمان
مقصور امر اوست اطوار روزگار
ای چون بنای چرخ کاخ تو دیرپای
وی چون اساس فضل ملک تو پایدار
❈۱۹❈
از سهم تیر تو در وقت دار و گیر
از بیم تیغ تو در روز گیرودار
بر پیکرگوان خفتان شود کفن
بر تارک مهان افسر شود افسار
❈۲۰❈
چندین هزار قرن یک لحظه طی کند
خورشید اگر شود بر توسنت سوار
مانا که در چنار قهرت نهفته اند
کز اصل خویشتن آتش دهد چنار
❈۲۱❈
سرویست رمح تو در جویبار رزم
مرگ گوانش بر ترگ یلانش یار
قصرت ز خسروان چرخیست پر نجوم
کاخت ز نیکوان باغیست پر نگار
❈۲۲❈
شاها خدای من داند که روز و شب
شکرانهگویمت هر دم هزار بار
روزی که نگذرد نام تو بر لبم
نفرین کنم به خویش از فرط انزجار
❈۲۳❈
برهان قاطعست بر پاکی سخن
تا شعر من شدست چون تیغت آبدار
ای شاه پیش ازین معروض داشتم
کز فضل بیقیاس وز جود بیشمار
❈۲۴❈
باری طلبکنی اجرای بنده را
افزاید ازکرم دارای نامدار
بالله اشارتیگر از تو سر زند
کامم روا شود ز الطاف شهریار
❈۲۵❈
وانگه شود مرا از لطف عام تو
امروز به زدی امسال به ز پار
تا غنچه بشکفد در صحن بوستان
تا لاله بردمد در طرف لالهزار
❈۲۶❈
بادا خلیل تو چون غنچه شادمان
بادا عدوی تو چون لاله داغدار
کامنت ها