قاآنی:شاه ختن چو دوش نهان شد به مکمنا وز فرق سر فکند زر اندودگرزنا
❈۱❈
شاه ختن چو دوش نهان شد به مکمنا
وز فرق سر فکند زر اندودگرزنا
با لشکری عظیمتر از جیش روم و روس
شاه حبش دو اسبه برآمد ز مکمنا
❈۲❈
پوشیده از لآلی منثور جوشنی
بر جامهٔ سیاهتر از خز ادکنا
زراد چرخ بهر تن او ز اختران
از حلقهای سیم بهم بافت جوشنا
❈۳❈
انجم چو یک طبق جو سیمین و آسمان
افسون برو دمیده چو جادوی جوزنا
مه موسیکلیم و خطکهکشان عصا
انجمگلهٔ شعیب و فلک دشت مدینا
❈۴❈
چندین هزارگوی درخشنده از نجوم
گردان بهگردگیتی بیزخم محجنا
من هردو چشم دوخته در چشم اختران
تا صبح و پر ز اخترم از دیده دامنا
❈۵❈
ناگاه پیش از آنکهگزارم دوگانهیی
بهر یگانه ایزد دادار ذوالمنا
ماهم ز در درآمد ناشسته روی و موی
چهرش ز می شکفته چو یک باغ سوسنا
❈۶❈
چون صبح صادقی ز پس صبحکاذبی
پیدا زگیسوانش بناگوش وگردنا
در فوج دلبران به صباحت مسلما
وز خیل نیکوان به ملاحت معینا
❈۷❈
در بابلی چه ذقنش زلف عنبرین
هاروتوارگشته به موی سر آونا
یا نی منیژهگفتی آشفتهکرده موی
از بخت واژگون به لب چاه بیژنا
❈۸❈
گیسوکمند رستم و ابرو حسام سام
مژگان خدنگ آرش و قد رمح قارنا
زلف خمیده پشتشکفهٔ فلاخن است
وانگیسوان بافته بند فلاخنا
❈۹❈
چشم مرا به چهرهٔ خوددوخت زانکه داشت
از تار زلف رشته و از مژه سوزنا
گفتم فرامشت شده ماناکه از سحاب
ریحان وگل دمیده زهر بوم و برزنا
❈۱۰❈
وز پشت ابر تیره عیان قرص آفتاب
همچون نگین جم زکف آهریمنا
برکوه لاله چون شب مهتاب بشکفد
گویی به تیغکوه چراغیست روشنا
❈۱۱❈
گر سرخ بید را نبود رنج سرخ باد
گلگل چراست در چمنش لالهگون تنا
مانا شنیدهییکه پی قتل تهمتن
غلطاند سنگی از زبرکوه بهمنا
❈۱۲❈
نک سیل بهمنستکه سنگ افکند زکوه
وان لالهٔ دمیده به دامن تهمتنا
در هاون عقیق شقایق نسیم صبح
از بسکه سوده غالیه و مشک ولادنا
❈۱۳❈
اینک سواد سودهٔ آن مشک و غالیه است
این داغهاکه هست برآن سرخ هاونا
بر صحن باغ سرو چمن سایه افکند
هر صبحکافتاب بتابد بهگلشنا
❈۱۴❈
زانسانکه سرو قامت میر زمانه هست
از فر بخت شه به جهان سایه افکنا
شیرکام ملک ملکزاده اردشیر
کز جود دست اوست خجل ابر بهمنا
❈۱۵❈
فرماندهیکه هست به فرخنده نام او
منشور ملک و نامهٔ ملت معنونا
از بیم تازیانهٔ قهرش ازین سپس
تا حشر توسنی نکند چرخ توسنا
❈۱۶❈
ای آنکه به سحابکفت ابر نوبهار
دودیست خشک مغزکه خیزد زگلخنا
در هرکجاکه خنجر تو خونفشان شود
روید ز خاک معرکه تا حشر روینا
❈۱۷❈
حزمتو پیش از آنکه رود دانه زیر خاک
دردانه خوشه دیده ودر خوشه خرمنا
ماناکه عهد بسته و سوگند خوردهاند
شمشیر جانستان تو با جان دشمنا
❈۱۸❈
کاندمکه می برآید شمشیرت از نیام
آید برون روان بد اندیشت از تنا
گر جان دهد ز جود تو سائل شگفت نیست
میرد چراغ چونکه فزاییش روغنا
❈۱۹❈
درگوش تو ز فرط شجاعت به روز رزم
خوشتر صهیل ارغون ز آواز ارغنا
در هر فن از فنون هنر بسکه ماهری
خوانندت اوستادان استاد یکفنا
❈۲۰❈
آن بهکه بدسگال تو زیرزمین رود
کش بر تمام روی زمین نیست مأمنا
نبود عجبکه بر دو جهان سایه افکند
چتر ترا ز بسکه فراخست دامنا
❈۲۱❈
در چینه دان همت سیمرغ جود تو
انجم دودانهکنجد و یک مشت ارزنا
کوه از نهیبگرز تو خواهد به روز رزم
بیرون دود چو رشته ز سوراخ سوزنا
❈۲۲❈
سرهنگ بیسپاه بود خازنت ازانک
از ترکتاز جود تو خالیست مخزنا
اسلام شد قوی ز تو چونانکه سوی حج
هرسال پابرهنه شتابد برهمنا
❈۲۳❈
رفتمکنم به خصم تو نفرین سپهرگفت
زین مرده درگذرکه نیرزد به شیونا
از حرص جود طبع تو خواهدکه سیم و زر
جاوید سکهکرده برآید ز معدنا
❈۲۴❈
از چهر زرد و بخت سیاه و سرشک سرخ
خصم توگشته است سراپا ملونا
ای قهرمان ملک تو دانیکه پیش من
دانشوران چیره زبانند الکنا
❈۲۵❈
جز چربگفتهاکه بود دست پخت من
شعری قبول می نکند طبع روشنا
زانسانکه چشمگرسنه بر خوان مهتران
اول دود به جانب مرغ مسمنا
❈۲۶❈
ور شعر دیگران بگزیند به شعر من
کژ طبع جاهلیکه پلید است وکودنا
نزل سپهر را چه زیانگر پیاز و سیر
خواهد یهود در عوض سلوی و منا
❈۲۷❈
تنها جز آفرین نشنیدم ز هیچکس
هی هی تفو بهگردشاین چرخ ریمنا
مناز چرا نشد صله عاید به هیچ نحو
در نحو عاید وصله خواهد اگر منا
❈۲۸❈
یا مننه آن منمکه صلههست و عایدش
ورآن منم چه شد صله و عاید منا
ارجوکزین سپس دهدم فیضعام تو
دینار بار بار و زر و سیم من منا
❈۲۹❈
نی نی هزار شکرکه ازکودکی هگرز
آرو شره نبوده مرا رسم و دیدنا
گنجی مرا ز علم و هنر دادهکردگار
کایمن بود زکاستن وکید رهزنا
❈۳۰❈
گنجم درون خاطر و من دردمشق دهر
سرگشته بیسبب چو خداوند زهمنا
لیک آوخاکه چهرهٔ اهرون فکرتم
از غم شدست تیرهتزاز روی اهرنا
❈۳۱❈
طبعم عقیمگشت و به پنجه رسید سال
پنجاه ساله زن شود آری سترونا
تا شیر شرزه روی بتابد ز آتشا
تا مارگرزه سخت بپیچد به چندنا
❈۳۲❈
خصم تو را ز آتش و آب سنان تو
در آب چشمو آتش دل باد مسکنا
کامنت ها