قاآنی:هر سال به نوروز مرا بوسه دهد باز وامسال برآنم که فزونتر دهد از پار
❈۱❈
هر سال به نوروز مرا بوسه دهد باز
وامسال برآنم که فزونتر دهد از پار
پار از من و از رندی من بودگریزان
و امسال گریزد به من از صحبت اغیار
❈۲❈
قلاشی من پار چنان بود که آن شوخ
یک بوسه مرا داد به صد عذر و صد انکار
و امسال بر آنم که اگر پای نهم پیش
بر دست من از شوق زند بوسه دو صدبار
❈۳❈
پارم همه میدید بهکف شیشه و ساغر
وامسال مرا بیند با سبحه و دستار
پار ار ز پی ورد بهم بر زدمی لب
میگفت پی بوسه مکوب این همه منقار
❈۴❈
وامسال فرو چینم اگر لب پی بوسه
پیش آید تا بشنود آواز ستغفار
زهد منش از راه برون برده و غافل
کز رندی پنهان بود این زهد پدیدار
❈۵❈
حاشا که من از زهد کنم توبه ازیراک
امروز نکو یافتمش قیمت و مقدار
حال من و آن ترک به یک جای نشسته
او روی به منکرده و من روی به دیوار
❈۶❈
او سر ز در شرم فروداشته در پیش
چونکودک نادان بر استاد هشیوار
من چشم فراکرده و مژگان زده برهم
چون صوفی صافی بهگه خواندن اذکار
❈۷❈
بوزینه صفت گاه نشستم به دو زانو
پیچیده به خود خرقه و سر کرده نگونسار
او حالت من دیده و چشمانش ز حیرت
چون دیدهٔ مکحول فرومانده ز دیدار
❈۸❈
حقاکه من این حیله نیاموحتم از خویش
زین حیله مرا واعظکیکرد خبردار
یک روز به هنگام زدم گام به مسجد
کان بود طریقم به سوی خانهٔ خمار
❈۹❈
صف صف گرهی دیدم جاجا شده ساکن
پنهان همه مدهوش و عیانی همه هشیار
بر رفته یکی واعظ محتال به منبر
زانگونهکه بر طارم رز روبه مکار
❈۱۰❈
گاهی به زبانش سخن از دوزخ و سجین
گاهی به دهانش سخن از جنت وانهار
از فرط شبق ساز بم و زیر نهاده
چونگربهکه موموکند از شهوت بسیار
❈۱۱❈
وان جمله دهان در عوضگوشگشاده
کز راه دهانشان ره دلگیردگفتار
طاووس خرامان همه حیران شده در وی
وان طرهٔ چون مار فروهشته به رخسار
❈۱۲❈
زان گونه که پیرامن گل خار بگیرد
بگرفته بتان چون گل پیرامن آن خار
وندر شکن طرهٔ ایشان دل واعظ
جا کرده چو شیطان لعین در دهن مار
❈۱۳❈
با او همه را انس عیان جای تنفر
او صرصر و این طرفه که ره جسته به گلزار
من راستی آن سیرت و هنجار چو دیدم
گفتم که ازین پس من و این سیرت و هنجار
❈۱۴❈
هنجار من اینست و سپس مصلحتم نیست
کان راز نهان را به رفیقان کنم اظهار
من سیرت و هنجار نهان دارم از خلق
تا هیچ کسم مینشود واقف اسرار
❈۱۵❈
کان راز که ثابت بود اندر دل ظاهر
چونگشت هماندم به جهانگردد سیار
گردند چو خلقم همی آگاه ز تزویر
فاسد شود کار و تبه گردد کردار
❈۱۶❈
از من برمد هرجا آهوی خرامیست
وانچیزکه آسان شمرم گردد دشوار
ناچار ازین پس من و تزویر کزین راه
با خویش توان رام نمودن بت عیار
کامنت ها