قاآنی:دوش از بر شهزاده اردشیر آورد مرا نامهیی بشیر
❈۱❈
دوش از بر شهزاده اردشیر
آورد مرا نامهیی بشیر
بگرفتم و بوسیدمش وز آن
شد مغز من آکنده از عبیر
❈۲❈
بر سیم پراکنده بود مشک
بر شیر پریشیده بود قیر
شنوا شده از لفظ او اصم
بینا شده از خط او ضریر
❈۳❈
گفتی سر زلفین خویش حور
بگسسته و پیچیده در حریر
یا ماهیکی چند مشک رنگ
افتاده به سیمابی آبگیر
❈۴❈
تا بشنوم آن لفظ دلپسند
تا بنگرم آن خط دلپذیر
چون دل شده اعضای من سمیع
چون جان شده اجزای من بصیر
❈۵❈
هی خواندی و هیکردم آفرین
بر کلک ملکزاده اردشیر
از هر ستمی دهر را پناه
از هر فزعی خلق را مجیر
❈۶❈
چون بحر به همت دلش عمیق
چون ابر به بخششکفش مَطیر
ملکش ز سمک بود تا سماک
صیتش ز ثری رفته تا اثیر
❈۷❈
جودش پی بخشش بهانهجو
عزمش پیکوشش بهانهگیر
در خصم عتابش جهندهتر
از آتش تنور در فطیر
❈۸❈
در سنگ سهامش دوندهتر
از پنجهٔ خباز در خمیر
درکوه سنانش خلندهتر
از سوزن خیاط در حریر
❈۹❈
دنیا بر ملکشکم از طسوج
دریا بر جودش کم از نفیر
در چنبر حکمش نه آسمان
زانگونهکه تدویر در مدیر
❈۱۰❈
بر درگه قدرش فلک غلام
در ربقهٔ حکمش جهان اسیر
ترسد ز جهانسوز تیغ او
زانست که دوزخ کشد زفیر
❈۱۱❈
نه چرخ ز سهمش چنان نفور
کز هستی خود میکشد نفیر
درگوش مخاطب جهد ز حرص
بیسعی زبان وصفش از ضمیر
❈۱۲❈
ای چرخ به عون تو مستعین
ای دهر به لطف تو مستجیر
صیت قلمت بحر و برگرفت
با آنکهکسش نشنود صریر
❈۱۳❈
مهری که سنیتر ازو نبود
با رای تو چون ذره شد حقیر
بحریکه غنیتر ازو نبود
با جود تو چون قطره شد فقیر
❈۱۴❈
منظورش از آن جزو نام تست
زان طفلکندگریه بهر شیر
نبود پس نه پردهٔ فلک
رازیکه نه رایت بر آن خبیر
❈۱۵❈
گویی که مجسم شود سرور
آنگهکهکنی جای بر سریر
در مغز خرد یک جهان شعور
باحزم توهمسنگ یکشعیر
❈۱۶❈
جنبد همه اعضایش از نشاط
چون مدح تو انشاکند دبیر
لرزان تن دوزخ ز تیغ تو
چون پیکر عریان به زمهریر
❈۱۷❈
تا حوزهٔ گیهان بود وسیع
تا روضهٔ رضوان بود نضیر
عمر ابد و نصرت ازل
آن باد نصیب این یکت نصیر
کامنت ها