قاآنی:صباح عید که شد باغ و راغ عطرآمیز طرب به مجمرهٔ روح گشت عنبربیز
❈۱❈
صباح عید که شد باغ و راغ عطرآمیز
طرب به مجمرهٔ روح گشت عنبربیز
ز چاه دلو برون شد دو اسبه یوسف مهر
به رغم اخوان در مصر چرخ گشت عزیز
❈۲❈
سحاب گشت ز تقطیر ژاله گوهربار
نسیم شد ز مسامات ابر بحرانگیز
به چنگ مطرب خوش نغمهساز عشرتساز
به دست ساقی گلچهره جام می لبریز
❈۳❈
هم از ترنم آن گوش هوش لحن آموز
هم از ترشح این ذوق عقل عیشآمیز
زمین چو دکهٔ صباغ گشته رنگارنگ
هوا چو طبلهٔ عطار گشته عنبربیز
❈۴❈
دمن ز رنگ شقاق چنانکه عرصهٔ جنگ
ز خون خصم ملکزادهٔ پلنگآویز
ابوالشجاع حسن شه که از نهگ حسام
هزار دجلهٔ خون آورد به دشت ستیز
❈۵❈
تهمتنیکه ز الماسگون بلارک او
هنوز عرصهٔ کافردزست مرجانخیز
ز خاک دشت و غار و ز نشر خون عدوش
گیاه سرخ دمد تا به روز رستاخیز
❈۶❈
ز رمح خطی او مصر و شام در زنهار
ز تیغ طوسی او هند و روم در پرهیز
فنای خوشهٔ بخل از چه از نوایر جود
بلای خرمن عمر از چه از بلارک تیز
❈۷❈
زمان عدل وی و جور باد در چنبر
زمین ملک وی و خوف آب در پرویز
بهگاه بزم هوا خواه بذل او قاآن
به روز رزم لگدکوب قهر او چنگیز
❈۸❈
به نزد شوکت او چرخ در حساب طسوج
به نزد همت او بحر در شمار قفیز
زهی ز شکّر شکرت مذاق جان شیرینا
چنانکه از شکرافشانی شکر پرویز
❈۹❈
تو سنجری و تو را تاج آفتاب افسر
تو خسروی و تو را خنگ آسمان شبدیز
ز خون خصم چهکاریزهاکه جاری شد
ز بحر تیغ نهنگافکن تو درکاریز
❈۱۰❈
ز خنجر تو چنان کار دین گرفته طراز
که کعبه حسرت اسلام دارد از پاریز
سمند عزم تو را حلقهٔ هلال رکاب
عروس بخت تو را ملک روزگار جهیز
❈۱۱❈
شکفتهرویی تو شکر آورد ز شرنگ
ترشجبینی تو حصرم آورد ز مویز
هر آنکه رخت به رضوانکشد ز درگه تو
چنان بودکه به بتخانه رو نهد ز حجیز
❈۱۲❈
ز خنجر تو شود فتنه از جهان زایل
بدان مثابهکه رفع صدع از گشنیز
به غیر سبزهی تیغت که سرخروست ز خون
کسی ندیده شقایق برآید از شملیز
❈۱۳❈
دلت به گاه کرامت محیط لؤلؤزای
کفت به وقت سخاوت سحابگوهرریز
به عزم سیر ثریا اگر ز عرصهٔ خاک
زند به پهلوی یکران تیزتک مهمیز
❈۱۴❈
ز چار چنبر نعلش به نیم لحظه کند
فلک ملاحظه چار بدر در پرویز
دو هفته بیش که از اهتزاز باد بهار
هوای باغ شود مشکبیز و عطرآمیز
❈۱۵❈
بهطیش جیش خزان اوج فوجموج سحاب
بدان صفتکه به خوارزم لشکر چنگیز
به سوی ملک ملکشه ز طوس موکب شاه
نهاد رو چو الب ارسلان به عزم ستیز
❈۱۶❈
وزان سپس سوی ترشیز باره راند چنانک
به ملک فارس اتابک به شهر مصر عزیز
شد از حلاوت الطاف شه ز شوری بخت
مذاق خصم ترشروی تلخ در ترشیز
❈۱۷❈
به فتح بارهٔ تربت دوباره بارهٔ شاه
ز خاک ملگ نشابورگشبگردانگیز
کنون نوید بشارت رسد ز هاتف غیب
که ناگزیر عدو رو نهد به راهگریز
❈۱۸❈
هماره تا که بم و زیر چنگ و بربط را
گذر بود به نشابور و زابل و نیریز
به زیر حکم تو بادا مخالفان را سر
ز مرز و بوم هری تا به ساحت خرخیز
کامنت ها