قاآنی:کس مبادا چو من دلی زارش که بود باژگونه هنجارش
❈۱❈
کس مبادا چو من دلی زارش
که بود باژگونه هنجارش
از ره و رسم مردمی بهکنار
بسفه رأی اهرمن وارش
❈۲❈
باده پیما و رند و امردباز
بیدلی پیشه عاشقی کارش
هر کجا عشرتی به طبع رمان
هرکجا محنتی پرستارش
❈۳❈
رنج نخلیست جان او برگش
درد پودیست جسم او تارش
روز تیره چو موی جانانش
بخت خیره چو خوی دلدارش
❈۴❈
سال و مه یار درد و اندوهش
روز و شب جفت رنج و تیمارش
دایم از حاصل نظربازی
در جنونستگرم بازارش
❈۵❈
از هوس سر بهسر چو بوتیمار
باز بینی سقیم و بیمارش
کس ندیدست در تمامی عمر
جز تن ریش و ناله زارش
❈۶❈
وین عجبتر کزین همه محنت
شادمانست و نیست آزارش
همه را دل به عشرت آرد میل
جز دل من که غم بود یارش
❈۷❈
هردم از خودسری و خودرایی
پا به دامی بود گرفتارش
گه به یاد بتی سش سیما
دیده گریان بود شمنوارش
❈۸❈
گه به فکر مهی سهیل جبین
گشته بر رخ سرشک سیارش
زهرهرویی گهی به چاه زنخ
کرده هاروت اوش نگونسارش
❈۹❈
گه کمان ابرویی به تیر مژه
کرده نخجیر چشم بیمارش
الغرض هر دمی بخواهش وقت
بنگری حالتی پدیدارش
❈۱۰❈
هرکجا شاهدیست شیرینکار
باشد از جان و دل خریدارش
کارها دارد او که نتوانگفت
تا نبینی به نرمگفتارش
❈۱۱❈
زیر هر پیچ او دو صد دغلست
چون کنی باز پیچ دستارش
باده و خمر و کوکنار و حشیش
گرم از فعل اوست بازارش
❈۱۲❈
هرکجا نقش دلبری ساده
مات یابی چو نقش دیوارش
جمله بر بوی ساغری باده
فرش بینی بهکوی خمّارش
❈۱۳❈
چون سرینی درون شلواری
دیدکیک اوفد به شلوارش
حیلههاکرده رنگها ریزد
تا بکوبد به ثقبه مسمارش
❈۱۴❈
ننشیند ز پای تا نکند
چون فرامرز بر سر دارش
وینک از بسکه معصیتکردست
نیست در دل امید زنهارش
❈۱۵❈
میندانم بر او چه خواهد رفت
باز پرسد عمل چو دادارش
هم مگر موجب نجات شود
ازگنه مدحت جهاندارش
❈۱۶❈
شاهگیتی ستان محمد شه
کاسمان بوسه زد به دربارش
شاه غازی که چون ماثر دین
تا قیامت بماند آثارش
❈۱۷❈
رسم امنیت از میان برخاست
هرکجا خنجر شرر بارش
همچنان بیمکاره است و فتن
هر کجا خلق خلد اطوارش
❈۱۸❈
دودی از مطبخ عطای ویست
اینکهگویند چرخ دوارش
تیغ ا و دوزخیست تفتیده
پی تعذیب جان اشرارش
❈۱۹❈
تا جهانست شاه شاه جهان
باد تایید آسمان یارش
کامنت ها