قاآنی:ای با خطاب مهر تو هر ذره‌یی سپهر ای با عتاب قهر تو هر ممکنی محال
❈۱❈
ای با خطاب مهر تو هر ذره‌یی سپهر
ای با عتاب قهر تو هر ممکنی محال
حالی بدان رسیده که از حرص مدح تو
بر من ز لفظ و معنی تنگ اوفتد مجال
❈۲❈
یکسو ز بس هجوم مضامین دلفریب
حیران شود خیال من از فرط ارتجال
یکسو ز بس تراکم الفاظ دلنشین
لکنت خورد زبان من از فرط اتصال
❈۳❈
گرم آنچنان دوند حروف از قفای هم
کاین حرف می‌نجوید از آن حرف انفصال
شین خیزد ازکناری و اندر دود به سین
دال آید از کرانی و اندر جهد به ذال
❈۴❈
پهلوزنان حروف مخارج به یکدگر
من در میانه هائم و حیران خموش و لال
زین درگذر مدیح توگفتن مرا چه سود
کز هرکسی مدیح تو خوشترکند خصال
❈۵❈
مانی بدان قمر که بتابد به نیمشب
مانی بدان مطر که ببارد به خشک‌سال
مداح آن قمر که بود به از آن فروغ
وصّاف این مطر که نکوتر ازین نوال
❈۶❈
مریخ را ز مهر تو سرطان شود شرف
ناهید را ز قهر تو میزان شود وبال
بخت ترا جه‌ان نفریبد به سیم و زر
با شوی نوجوان کند عشوه پیرزال
❈۷❈
از یمن خاکپای تو طفلان به عهد تو
با چشم سرمه کرده برآیند چون غزال
برگرد آفرینش عالم ز عقل کل
حصنی حصین کشید ز آغاز ذوالجلال
❈۸❈
وانگه کلید حصن به دست تو داد و گفت
کاین حصن را ندانم غیر از تو کوتوال
در هرچه در عوالم ذاتت نهفته بود
نقشی نمونه ساخت خداوند لایزال
❈۹❈
از قدر تو فلک‌کرد از رای تو نجوم
از خلق تو ملک کرد از حزم تو خیال
قاآنی این فصاحت بیهوده را بهل
بیدار شو ز خواب یکی چشم خود بمال
❈۱۰❈
چون وهم عاجزست چه آید زگفتگو
چون عقل هائمست چه خیزد ز قیل و قال
ناکام عاشقان نبود جزکنار و بون
تا کار صوفیان نبود جز سماع و حال
❈۱۱❈
دوران دولت تو برون باد از شمر
خورشید شوکت تو مون باد از زوال
کامنت ها