قاآنی:چو شد ز اختران دوش این سبز طارم درآگین چو اورنگ فیروزهٔ جم
❈۱❈
چو شد ز اختران دوش این سبز طارم
درآگین چو اورنگ فیروزهٔ جم
کنار افق از شفق گشت رنگین
چو پهلوی سهراب از تیغ رستم
❈۲❈
کواکب پس هم فروزان ز مشرق
چو موج پیاپیکه برخیزد از یم
تو گفتی کنار منست از جواهر
چو بازآیم از بزم شاه مکرم
❈۳❈
به خادم زدم بانگ کز کید گیتی
چهپیچمبهخود سختچونموی دیلم
چه امشب خورم غم که فردا چه زاید
ازین صبح اشهب وزین شام ادهم
❈۴❈
چو بگزایدم روح چه خار و چهگل
چو بفزایدم رنج چه شهد و چه سم
کبابم ده امشب ز ران پلنگان
وزان می که سرخست چون چشم ضیغم
❈۵❈
به ساقی بگو تا دهد بوسه با می
به مطرب بگو تا زند زیر با بم
که تا من چنان مدح خسرو نمایم
که از شوق نامش سخن گویم ابکم
❈۶❈
مرا نیستکاری به جز مدح خسرو
پس از مدح شه مدح دستور اعظم
مرا چهکه اورگنج شهریست ویران
مرا چهکه خوارزم ملکیست معظم
❈۷❈
مرا چه که نامد سجستان مسخر
مرا چه که نبود بخارا منظّم
نه خاقان چینم نه با او برادر
نه چیپال هندم نه با او پسر عمّ
❈۸❈
مرا چهکه از هند نارند شکر
مرا چهکه در چین نبافند ملحم
چو بشنید خادم ز من این سخنها
ز جا جست ز انسان که صیدی کند رم
❈۹❈
مئی دادم از جوهر جان چکیده
به رنگ شقایق به بوی سپر غم
چو رنگ من از چهر من گشت پیدا
نگارم درآمد ز در شاد و خرم
❈۱۰❈
رخش یک چمن گل لبش یک قدح مل
گلش غالیهبو ملش غالیهشم
خطش درع و صورت سپرموی جوشن
قدش رمح و مژگان سنان زلف پر چم
❈۱۱❈
چو رخسار پیران به زلف اندرش چین
چو چنگال شیران به جعد اندرش خم
سیه نقطه افتاده در پیش زلفش
وزان نقطه دالش شده ذال معجم
❈۱۲❈
به دنبال آهوی چشمش ز هرسو
دو چشم دوان چون دوکلب معلم
بهکنج لبش خالگفتی نشسته
بلال حبش بر لب چاه زمزم
❈۱۳❈
حدیثش چنان روحپرورکهگفتی
میان لبش خفته عیسی بن مریم
مراگفت در حیرتستمکهگیتی
ترا از چه دارد عزیز و مکرّم
❈۱۴❈
بدین چهر ننگن و این ریش رشکین
چسان شد ترا ملک دانش مسلم
چه جادو نمودی چه اعجازکردی
که دایم بود برک عیشت فراهم
❈۱۵❈
و دیگر به خود بر چه افسون دمیدی
که آزادگشتت تن از تب دل از غم
تنت زآتش تب چنان بد گدازان
که جان شریر از شرار جهنم
❈۱۶❈
ز سودا رخت تار چون چشم شاهین
ز صفرا لبت تلخ چون زهر ارقم
بگفتم نخستین از آنم گرامی
که هستم ثناخوان شاه معظم
❈۱۷❈
و دیگر تب از پیکرم زان جدا شد
که کردم بهبر خلعت صدر اعظم
غیاث ملل غوث دین غیث دولت
که رایش به اسرار غیبست ملهم
❈۱۸❈
همش علم آصف همش حلم احنف
همش فضل جعفر همش جود حاتم
نهالیست بارش همه بر و احسان
محیطیست جودش همه دُرّ و درهم
❈۱۹❈
چو ادوار افلاک جودش پیاپی
چو انوار خورشد فیضش دمادم
زهیکار حاسد زکین توکاسد
خهی حال در هم زیار تو در هم
❈۲۰❈
بود درد قهر ترا مرگ درمان
بود زخم عنف ترا زهر مرهم
گه جودت از خاک زرین دمدگل
گه مدحت از کام مشکین جهد دم
❈۲۱❈
عتاب تو و کوه مهتاب و کتان
عطای تو و آز خورشید و شبنم
تویی حاصل سّرِ افلاک و انجم
تویی مایهٔ فخر حوا و آدم
❈۲۲❈
رضای تو و حکم تقدیر یزدان
دو طفلد با یکدگر زاده توام
مراد تو و آرزوی شهنشه
دو حرفند در یکدگرگشته مدغم
❈۲۳❈
تویی میوه ی آفرینش از آنی
به صورت مؤخر به معنی مقدّم
هنرها که کردی به یک شبر خامه
نکردست با رمح ده باز نیرم
❈۲۴❈
ملک ناصر تست و حق ناصر وی
تو بن برخیایی و شاه جهان جم
به تارک چو شه یک فلک ماه و پروین
به بالا و دیدار جان مجسم
❈۲۵❈
خدا راست سایه خرد راست مایه
عطار است معدن سخاراست مقسم
مگر تیغ او هست خیاط اعدا
کهدوزد همی بهرشان رخت ماتم
❈۲۶❈
روانش ز انوار فیضست روشن
ضمیرش به اسرار غیبست ملهم
نهفتش به سر یکدرم مغز ایزد
در آن یک درم مغز هوش دو عالم
❈۲۷❈
چو خرما که از خوشهٔ نخل خیزد
از شاهان موخر به شاهان مقدم
سرافراز صدرا تو خود نیک دانی
بجز نام نیکو نماند ز آدم
❈۲۸❈
یکی پیشدستی بکن بر زمانه
بده آنچه دادت اگر بیش اگر کم
بپوش و بپاش و بنوش و بنوشان
به هر تن به هرجا بههرکس بههر دم
❈۲۹❈
سخاکن اگر عمر جاوید خواهی
سخن غیر از این نیست والله اعلم
بده مادحان را زر و سیم و جامه
اگر مدح من قابل افتد به من هم
❈۳۰❈
همی تا رجب هست بعد از جمادی
ربیع عدوی تو بادا محرم
هم از دولتت خلقگیتی مرفه
هم از نعمتت اهل دانش منعّم
کامنت ها