قاآنی:پدری و پسری سایه و نور یزدان پدری و پسری رحمت و فیض رحمان
❈۱❈
پدری و پسری سایه و نور یزدان
پدری و پسری رحمت و فیض رحمان
چه پدر آنکه ببالد ز جلوسش اورنگ
چه پسر آنکه بنازد ز وجودش ایوان
❈۲❈
چه پدر بخت جوان رامش با پیر خرد
چه پسر پیر خرد رامش با بخت جوان
چه پدر گشته به نه خطهٔ گردون حاکم
چه پسر آمده بر هفت ممالک سلطان
❈۳❈
چه پدر بندهٔ دربار شکوهش قیصر
چه پسر چاکر درگاه جلالش خاقان
چه پدر زلّه بر از خوان عطایش حاتم
چه پسر بهرهور از دست سخایش قاآن
❈۴❈
چه پدر کار جهان راست ازو همچون تیر
چه پسر قامت گردون ز کمانش چو کمان
چه پدر کرده دو تا بر سر نیوان مغفر
چه پسرکرده قبا بر تن دیوان خفتان
❈۵❈
چه پدر شعلهٔ تیغش بهصفت هفت جحیم
چه پسر ساحتکاخش بهمثل هشت جنان
چه پدر بندهیی از کاخ منیعش بهرام
چه پسر خادمی از قصر رفیعش کیوان
❈۶❈
چه پدر خاک زمین گشه ز حزمش ساکن
چه پسر چرخ برین گشته ز عزمش گردان
چه پدر منفعل از نفخهٔ لطفش فردوس
چه پسر مشتعل از آتش قهرش نیران
❈۷❈
چه پدر اختر او برج مهی را مهتاب
چه پسرگوهر او درج شهی را شایان
چه پدر اشهب قدرش را گردون آخور
چه پسر ابرش جاهش راگیتی میدان
❈۸❈
چه پدر مهر به کریاس خیامش خادم
چه پسر دهر به دهلیز سرایش دربان
چه پدر گاه سخا مظهر فیض ازلی
چه پسر روز وغا آیت قهر سبحان
❈۹❈
چه پدر لجهٔ بیداد از آن پرآشوب
چه پسر زورق آشوب از آن در طوفان
چه پدر افریدون از فر و هوشنگ از هنگ
چه پسر برزو از برز و تهمتن ز توان
❈۱۰❈
چه پدر فطرت آن ثانی آن عقل اول
چه پسر طینت آن اول خلق امکان
چه پدر در حرمش پرفکنان طایر وهم
چه پسر در طلبش بالفشان مرغگمان
❈۱۱❈
چه پدر بوم و بر فاقه ز جودش آباد
چه پسر بام و در کینه ز دادش ویران
چه پدر با حشمش حشمت دارا تهمت
چه پسر باکرمش همت حاتم بهان
❈۱۲❈
چه پدر دهرش ناورده به صد قرن قرین
چه پسر چرخش ناکرده مقارن به قران
چه پدر کرده سپر سفت عدو از کوپال
چه پسرکرده زره پیکر خصم از یکان
❈۱۳❈
چه پدرگشته قضا تابع او در احکام
چه پسرگشته قدر پیرو او در فرمان
چه پدر ناوک دلدوزش دلدوزهٔ تن
چه پسر تیغ جهانسوزش سوزندهٔ جان
❈۱۴❈
چه پدر زایمن آن خلق جهان را ایسر
چه پسر زایسر آن اهل زمان را ایمان
چه پدر زخم برون را ز عطایش مرهم
چه پسر درد درون را ز سخایش درمان
❈۱۵❈
چه پدر بر زبر چرخ چوکوهی درکوه
چه پسر درکرهٔ خاک جهانی به جهان
چه پدر خطهبی ازکشور او عرض زمین
چه پسر لحظهٔ از مدت او طول زمان
❈۱۶❈
چه پدر در حذر از صولت او شیر دژم
چه پسر در خطر از سطوت او پیل دمان
چه پدر آنکه نهنگش بدرد چرم پلنگ
چه پسرکافعی پیچانش بپیچد ثعبان
❈۱۷❈
چه پدر ذرهٔ از نور ضمیرش خورشید
چه پسر قطرهبی از دست مطیرش باران
چه پدر ساحل جان جودش همچون جودی
چه پسر نوش روان عدلش چون نوشروان
❈۱۸❈
چه پدر آنکه کند کار بگردان مشکل
چه پسر آنکه کند رزم به میدان آسان
چه پدر رتبهٔ مدحش ز سخن بالاتر
چه پسر پایهٔ وصفش چو سخن بیپایان
❈۱۹❈
چه پدرگشته صبا زان به ارم خرمدل
چه پسر آمده قاآنی ازو تازه روان
چه پدر تا به ابد باد وجودش جاوید
چه پسر تا به قیامت کرمش جاویدان
کامنت ها