قاآنی:نظام مملکت از خنجر بهادرخان نشان سلطنت از افسر بهادرخان
❈۱❈
نظام مملکت از خنجر بهادرخان
نشان سلطنت از افسر بهادرخان
به پاش دست نهد چرخ از پی سوگند
چه حد آنکه نهد بر سر بهادرخان
❈۲❈
پرندوار شود نرم تار و پود زمین
ز ضربگرز و پرندآور بهادرخان
شبه به جای گهر پرورد صدف به کنار
ز احتساد مهین گوهر بهادرخان
❈۳❈
به خوار مایه سپه گو مناز چرخ بلند
نظارهکن حشم و لشکر بهادرخان
ز بذل خویشتن ای ابر نوبهار مبال
ببین به دست کرم گستر بهادرخان
❈۴❈
بمانکه رای نبالد ز طاقدیس اورنگ
به پیش عرش فلک زیور بهادرخان
به مهر و ماه خود ای آسمان تفاخر چند
سزد که فخر کنی ز اختر بهادرخان
❈۵❈
گرفته باد صبا بوی عنبر سارا
ز خاک درگه جانپرور بهادرخان
بود سپهر برین با چنین جلالت و قدر
کمینه بندهیی از چاکر بهادرخان
❈۶❈
ز نور رایش تابنده بر فلک خورشید
چنانکه عکس می از ساغر بهادر خان
به مهتریش نمودندکاینات اقرار
که شد جهان کهن کهتر بهادرخان
❈۷❈
عدو به محشر عقبی رضا دهد تن را
که نگذرد به سرش محضر بهادرخان
سزد که ماه به خورشید چرخ طعنه زند
ز اقتباس رخ انور بهادرخان
❈۸❈
به روز رزم چو با خصم روبرو گردد
ز آسمان گذرد مغفر بهادرخان
فضای بحر محیط از غدیر رشک برد
به پیش همت پهناور بهادرخان
❈۹❈
ز هم بپاشد سنگر ز چرخ و پاید باز
به طوس تا به ابد سنگر بهادرخان
ز تک بماندگردون ز پویه پیک خیال
به پیش باد روش اشقر بهادرخان
❈۱۰❈
به بزم عیش و طرب مطرب فلک غمگین
ز رشک رتبهٔ رامشگر بهادرخان
قفا زند کف تقدیر جیش غوغا را
که تا برون کند از کشور بهادر خان
❈۱۱❈
دهان سیم و زر اندر زمانه خندانست
ز نقش سکهٔ نامآور بهادرخان
ز بس فشاند بهگیتی زمانه تنگ آمد
ز بذل کردن سیم و زر بهادرخان
❈۱۲❈
رسانده شعر به شعری ز پایه قاآنی
ز شوق تا شده مدحتگر بهادرخان
کامنت ها