قاآنی:ای زلف یار چرا آشفته و دژمی همخوابهٔ قمری همسایهٔ صنمی
❈۱❈
ای زلف یار چرا آشفته و دژمی
همخوابهٔ قمری همسایهٔ صنمی
من رند نامه‌سیاه تو از چه روسیهی
من زیر بار غمم تو از چه پشت‌خمی
❈۲❈
نی‌نی تو نیز عبث خم نیستی و سیاه
دلهای خسته‌کشی در آفتاب چمی
عودی بر آتش و دود در دیده از تو برفت
چون دود رفته به چشم خون گریم از تو همی
❈۳❈
ماه فلک سپرد عقرب مهی به دو روز
تو عقرب و سپری ماه فلک بدمی
گر گاهگاه دمد مهر فلک ز ذنب
تو آن ذنب که ز مهر پوسته می بدمی
❈۴❈
پشتت خمیده ز بس بار تو عنبر و بان
زانرو به هر نفسی افتی به هر قدمی
فرشت چو محتشمان دیبا و از غم تو
گر دیده خاک‌نشین هرجاکه محتشمی
❈۵❈
نه پور آزر وگشت آذر ترا چمنی
نه مرغ آتش و هست آتش ترا ارمی
چنگی به هیأت و هست مر تار تار ترا
از نالهٔ دل زار آهنگ زیر و بمی
❈۶❈
خلقی ز مؤمن و مغ رو در تواند که تو
بر قبله‌گاه مغان پیراهن حرمی
چندان‌که از تو رمد دل همچو صعوه ز باز
تو اژدها صفتش درکشی به‌دمی
❈۷❈
گاهی ز سنبل تر بر ارغوان ز رهی
گاهی ز مشک سیاه بر سرخ گل رقمی
چون‌مشک‌بدهمی‌هستی‌به‌رنگ‌و به‌بوی
چون مشک بی‌دینی رنگ زمانه همی
❈۸❈
رنگ سپر غمیت غم بسترد ز دلم
زین در همی تو مگر خود پی‌سپار غمی
بر آتشین رخ دوست ضراب پادشهی
کز حلقه حلقهٔ خویش هرگون‌زنی درمی
❈۹❈
گه گه به عارض خویش گر یار کم کندت
غم نیست چون تو شبی در نوبهارکمی
فرداکه آذر و دی افروخت چهرهٔ او
چون من به پیش ملک سر سوده بر قدمی
❈۱۰❈
شاهی‌که او ز ملوک بر سروری علمست
چونان‌که در سپهی در برتری علمی
چون رای او به فروغ چون دست او به سخا
پرتو نداده مهی‌گوهر نزاده یمی
❈۱۱❈
ای کز بلندی قدر در خورد تاج کیی
وی کز جلالت و شأن شایان تخت جمی
از روی دانش و دین وز راه دولت و ملک
شایستهٔ عربی بایستهٔ عجمی
❈۱۲❈
در کارهای خطیر چون عقل معتبری
وز اعتقاد درست چون شرع محترمی
در منع بدکنشان هم شیوهٔ خردی
در دفع‌کج‌منشان هم‌پیشهٔ قسمی
❈۱۳❈
چون صدق موتمنی چون عقل معتمدی
چون رزق مکتسبی چون عمر مغتنمی
از بس تواضع و لطف از بس عطا و کرم
درویش و پادشهی محتاج و محتشمی
❈۱۴❈
فضلی به صاحب ری داری ز فضل و هنر
کاو صاحب قلمست تو صاحب‌کرمی
شمشیر در کف تو دانی مشابه چیست
در دست اصل وجود سرمایهٔ عدمی
❈۱۵❈
از بس ضیا و بها می‌بینمت‌که مهی
از بس عطا و کرم پندارمت که یمی
در روز فتنه و کین هان روزگار اثری
درگاه شادی و فر هین مشتری شیمی
❈۱۶❈
در عقل و هوش و خرد بی‌مثل و بی‌شبهی
سرمایهٔ خردی پیرایهٔ هممی
شایدکه از توکند فخر آنچه نقش وجود
کامد ز هستی تو کامل وجود همی
کامنت ها