قاآنی:ای روی تو فهرست شادمانی وصل تو به از فصل نوجوانی
❈۱❈
ای روی تو فهرست شادمانی
وصل تو به از فصل نوجوانی
در چشم تو صد جور آشکارا
در زلف تو صد فتنهٔ نهانی
❈۲❈
کویت به حقیقت بهشت دنیا
رویت به صفت عیش جاودانی
گیسوی تو طومار دلفریبی
ابروی تو طغرای دل‌ستانی
❈۳❈
هر بوسه‌یی از لعل روح‌بخشت
سرمایهٔ یک عمر زندگانی
گر فاخته قد ترا ببند
نشناسدش از سرو بوستانی
❈۴❈
هر شب رود از شرم طلعت تو
در زیر زمین ماه آسمانی
مشکم جهد از مغز جای عطسه
هر گه که سر زلف برفشانی
❈۵❈
در هجر تو ای دوست زنده ماندم
شاید که بنالم ز سخت‌جانی
خواهم شبکی بی‌حضور اغیار
سرمست شوی از می مغانی
❈۶❈
چون روح روان دربرم نشینی
وز آب دو رخ آتشم نشانی
گه زلف تو بویم چنان‌که دانم
گه لعل تو بوسم چنان که دانی
❈۷❈
تا صبح نمایم ز بیم دزدان
برگنج سرین تو پاسبانی
ای ترک سرین توکان نقره است
زان سیم بریز تا توانی
❈۸❈
ترسم‌که بر آن‌کان نقرهٔ تو
خود را بزند دزد ناگهانی
هرچند کس ار سیم تو بدزدد
زر در عوض نقره می‌ستانی
❈۹❈
بسپار به من سیم خویش اگرچه
از گرک ندیدست کس شبانی
ترکا علم‌الله مهت نخوانم
مه را نبود قد خیزرانی
❈۱۰❈
شوخا شهدالله‌گلت ندانم
گل را نبود زلف ضیمرانی
هر نکته که در دلبری به کارست
دانی همه الا که مهربانی
❈۱۱❈
هر فن به‌عاشق کشی ضرورست
داری همه الّا که خوش‌زبانی
زنهار کجا می‌بری به تنها
این بار سرین را بدین گرانی
❈۱۲❈
از بسکه سرین تو گشته فربه
برخاستن از جا نمی‌توانی
آن بارگرن را فروهل از دوش
خود را به زمین چند می کشانی
❈۱۳❈
من بار تو بر دوش خود گذارم
با این همه پیری و ناتوانی
ای دوست چو می‌بگذرد زمانه
آن به که تو با دوست بگذرانی
❈۱۴❈
راحت برسان تا رسی به راحت
کان چیز که بخشی همان ستانی
با عیش و طرب بگذران جهان را
زان پبش که رخت از جهان جهانی
❈۱۵❈
چون مرگ در آید ز کس نپرسد
کز نسل اعالیست یا ادانی
زان بادهٔ رنگین بخورکه جامش
سرچشمهٔ عیشست و شادمانی
❈۱۶❈
وز جام به‌کام تو نارسیده
حالی شودت چهره ارغوانی
بینا شوی آنسان که در شب تار
بی‌نقش صور بنگری معانی
❈۱۷❈
از وجد زمین را به جنبش آرد
گرد دردی از آن بر زمین چکانی
بر جرم سها گر فتد شعاعش
فی‌الحال سهلی شود یمانی
❈۱۸❈
از وجد بپرد دلت چو سیماب
گر قطره‌یی از وی به لب رسانی
زان باده علی‌رغم جان دشمن
نوشیم به آیین دوستگانی
❈۱۹❈
گه ساقی مجلس دهد پیاله
گه مطرب محفل زند اغانی
گاهی تو پی تردماغی من
بوسی دو سه بخشی به رایگانی
❈۲۰❈
گه من به تو از مدحت خداوند
ایثار کنم گنج شایگانی
خورشید عجم شمع بزم قاجار
الله قلیخان ایلخانی
❈۲۱❈
آنکو نظر حزم دوربینش
در دل نگرد صورت امانی
تا تیغ هلالیش دیده خورشید
افکنده سپر در جهان‌ستانی
❈۲۲❈
یکبارگی از چشم مردم افتاد
با خاک رهش کحل اصفهانی
ای رای تو مشکوهٔ عقل اول
وی روی تو مصباح صبح ثانی
❈۲۳❈
رایات تو آیات ملک‌گیری
احکام تو اعلام‌کامرانی
در صورت تو سیرت ملایک
در غرهٔ تو فرهٔ کیانی
❈۲۴❈
از فرّ تو عالی زمین سافل
وز بخت تو باقی جهان فانی
گر روح مجسم شود تو اینی
ور عقل مصور شود تو آنی
❈۲۵❈
در تیره شب از رای روشن تو
اسرار نهانی شود عیانی
سروی که نشینی به سایهٔ او
بر وی نوزد باد مهرگانی
❈۲۶❈
باغی که خرامی به ساحت او
ایمن بود از صرصر خزانی
تیغ تو به دشتی که خون فشاند
تا حشر بود خاکش ارغوانی
❈۲۷❈
بر چهرهٔ خصمت اجل بخندد
کز هیبت توگشته ارغوانی
پیشانی رخش ترا ببوسد
گر زنده شود گرد سیستانی
❈۲۸❈
گر وصف سمندت به کوه خوانند
کُه باد شود در سبک‌عنانی
ور قصهٔ عزمت به بحر رانند
لنگر کند آهنگ بادبانی
❈۲۹❈
خشم تو به تدبیر برنگردد
زانگونه که تقدیر آسمانی
اوصاف تو در وهم ما نگنجد
از ما ارنی از تو لن‌ترانی
❈۳۰❈
ای چرخ هنر را دل تو محور
وی‌کاخ‌کرم راکف تو بانی
بی‌سعی قلم حکم نافذ تو
در نامه شود ثبت از روانی
❈۳۱❈
آیات قضا نارسیده بینی
احکام قدر نانوشته خوانی
اندام معانی برهنه بیند
ادراک تو در کسوت مبانی
❈۳۲❈
مفتاح فتوحست رایت تو
همچون علم نطع کاویانی
هستی به طفیل تو یافت مایه
زانسان که طفیلی به میهمانی
❈۳۳❈
ای‌کرده به بام رواق جاهت
نه پایهٔ افلاک نردبانی
از فرط ارادت به حضرت تو
این شعر فرستادم ارمغانی
❈۳۴❈
هر نقطه ی او خال چهر جانست
گر نکته گیرد عدوی جانی
من نای معانی چنین نوازم
گو خصم تو بهتر زن ار توانی
❈۳۵❈
ختمست در اقلیم دانش امروز
بر من لقب صاحب‌القرانی
خوارم ز جهان گرچه خواری من
بر عزت من بس بود نشانی
❈۳۶❈
خواری کشد از گاز و پتک و کوره
زآنرو که عزیزست زر کانی
طوطی به قفس‌کی شدی‌گرفتار
گر شهره نبودی به خوش زبانی
❈۳۷❈
از دام بلا ایزدت رهاند
از دام بلاگر مرا رهانی
تا ملک بقا جاودان بماند
در ملک بقا جاودان بمانی
❈۳۸❈
هر کاو نرود راست با تو چون تیر
پشتش کند از بار غم کمانی
مفعول مفاعیل فاعلاتن
تقطیع چنین کن ز نکته دانی
❈۳۹❈
تا مطرب مجلس به رقص خواند
تن‌تن تنناتن تنن تنانی
کامنت ها