قاآنی:شب گذشته که آفاق را ظلام گرفت ز تاب مهر زمین رنگ سیم خام گرفت
❈۱❈
شب گذشته که آفاق را ظلام گرفت
ز تاب مهر زمین رنگ سیم خام گرفت
شب سیاه چو دزدان ز تاب ماهکمند
به کف نهاد و همی راه کوی و بام گرفت
❈۲❈
به سام روز مگر نوح دهر نفرین کرد
که بیجنایت معهود رنگ حامگرفت
چو یام گشت جدیغرقه چون طلیعهٔ صبح
نمود جودی وکشتی بر او مقام گرفت
❈۳❈
طناب فکرتم آن شب چنان دراز کشید
که رفت و دامن این نیلگون خیام گرفت
خیال خلق پیمبر گذشت در دل من
ز بوی مشک مرا عطسه در مشام گرفت
❈۴❈
براق مدح چنان گرم بر فلک راندم
که توسنم را روحالقدس لجامگرفت
سمند کلک من آن سو ترک ز عرش چمید
چو در میان سه انگشت من خرام گرفت
❈۵❈
فضای خلوت دل تنگ شد به شاهد روح
ز بس که عیش و طرب بر دلم زحام گرفت
چو بخت خواجه بدم تا سحرهان بیدار
چو بختش این صفت از حی لایام گرفت
❈۶❈
سحر چو ریخت فلک گرد مهرهای سپید
ز جرم خور به سر این طشت زردفام گرفت
ز کُه برآمد آن سرخ شیر زرد مژه
که گرد خود مژهٔ زرد خود کنام گرفت
❈۷❈
سپید آهوکان خورد آن غضنفر سرخ
که زرد مژهٔ او تیزی از سهام گرفت
چو صایدان بگرفت آن سپید طایرکان
چو بر کتف زرسنهای زرد دوام گرفت
❈۸❈
بتم چو یوسف مصری رسید و نیل خطش
سواد خطهٔ ری در سواد شامگرفت
مَهَم ز ابرو آهیخت تیغ و مهر از نور
از این دو تیغ ندانم جهان کدام گرفت
❈۹❈
به ماه چهره پریشید طُرَگان سیاه
دوباره شب شد و آفاق را ظلامگرفت
چو باز چهره نمود از میان چنبر زلف
ز رنگ طلعت او شام رنگ بام گرفت
❈۱۰❈
دلم به زلف وی از هرطرف که روی نمود
سیاهی شب یلدا ورا زمامگرفت
سهیل گفتی از آسمان دوید به زیر
به جای بادهٔگلرنگ جابجامگرفت
❈۱۱❈
چنین شراب به شوخی چنان حرام بود
صواب کرد که صوفی به ما حرام گرفت
چو مست گشت و ز جا جست و بوسه داد بُتم
لبم شمیم گل و نکهت مدام گرفت
❈۱۲❈
چه گفت گفت که هر لب که مدح خواجه کند
ببایدش ز لب س به بوسهکامگرفت
یمین ملت اسلام حاجی آقاسی
که آفریش ازو شهرهگشت و نامگرفت
❈۱۳❈
ز شوق وصل وی است اینکه معنی از آغاز
ز عرش آمد و پیوند با کلام گرفت
عدوی سردمزاجش چو سنگ سخت دلست
چو آبکز خنکی معنی ژخامگرفت
❈۱۴❈
ز پرتوی که ضمیرش فکند چون خورشید
به یک اشاره زمیا و زمان تمام گرفت
به نظم دولت و دین کلک را چو بست کمر
حسام پادشهان جای در نیامگرفت
❈۱۵❈
بلی چرا نرود تیغ صفدران به نیام
که کلک او دو جهان را به یک پیام گرفت
نظام دولت شه کرد جاننثاری را
که دولت ملک از طاعتش نظام گرفت
❈۱۶❈
همین نظام ز خواجه است چون به حق نگری
که خواجه گیرد اگر کشوری غلام گرفت
بد از شکوه منوچهر فرِّ سام سوار
که هم به نیروی او بود هر چه سام گرفت
❈۱۷❈
نه از غمام اگر قطرهیی به بحر چکد
بود ز فیضی کاول ازو غمام گرفت
ظفر دوران ز یسار و یمینشکز طاعت
ز خواجه خاتم لعل وز شه حسام گرفت
❈۱۸❈
ایا فرشته گهر خواجهیی که قرب ترا
قبول حق سبب فیض مستدام گرفت
نعیم ظاهر و باطن که هست هستی را
نخست روز ز یک همت تو وامگرفت
❈۱۹❈
هرآن جنین که زند مهر مهر تو به جبین
ز حق نشان سعادت به بطن مام گرفت
نخست روز که شد دست دولت تو دراز
ز پیشگاه ازل دامن قیام گرفت
❈۲۰❈
همن نه دولت ایران نظام یافت ز تر
که ملک روی زمین از تو انتظام گرفت
به بحر مدح تو تا غوطه زد به صدق دلم
بسان سلک گهر نظمم انسجام گرفت
❈۲۱❈
دوام دولت تو خواهم از جهان گرچه
جهان ز تقویت دولتت دوامگرفت
به احتشام تو همواره چرخ جهدکنان
اگر چه چرخ ز جهد تو احتشام گرفت
کامنت ها