قاآنی:عجبی عجب آن پسر به سر دارد مانا که ز حسن خود خبر دارد
❈۱❈
عجبی عجب آن پسر به سر دارد
مانا که ز حسن خود خبر دارد
وقتستکه سرگران شود با خویش
از بس که کرشمه آن پسر دارد
❈۲❈
زان پیش که دل دهم ندانستم
کاو ناز و کرشمه اینقدر دارد
معشوقهٔ قیصرست پنداری
زان این همه نخوت و بطر دارد
❈۳❈
طفلست و غرور حسن و دولت را
آمیخته خوش به یکدگر دارد
چون خیره به روی عاشقان بیند
چشمش همه تاچخ و تبر دارد
❈۴❈
چون مژه به یکدگر زندگویی
هر یک دو هزار نیشتر دارد
با این همه چون به رقص برخیزد
صد معجزه بلکه بیشتر دارد
❈۵❈
آن موی میان بدان همه سستی
کوهی چو احد ز جای بردارد
و آن کوه ز پیچ و تاب پی در پی
چون پردهٔ چین دو صد صور دارد
❈۶❈
اندک اندک گهش به زیر آرد
نرمک نرمک گَهش زبر دارد
واندر حرکات چرب و شیرینش
گویی همه روغن و شکر دارد
❈۷❈
عاش همه ساعت از تماشایشا
مسکین لب خشک و دیده تر دارد
از شعر تر حکیم قاآنی
این طرفه غزل چه خوش زبر دارد
❈۸❈
ترکی که نسب ز کاشغر دارد
از مشک سیه کله به سر دارد
چهری به فراز قامت موزون
چون بر خط استوا قمر دارد
❈۹❈
رویی ز نشاط می عرق کرده
چون بر گل ارغوان مطر دارد
قدش شجره نسب چو بر خواند
پیوند به سرو غاتفر دارد
❈۱۰❈
گوییکه جهان نهال قدش را
از تخمهء سرو کاشمر دارد
خوش سرمه همی کشد نمیدانم
کان چشم سیه چه در نظر دارد
❈۱۱❈
مانا خواهد که روز مردم را
از مردم چشم تیره تر دارد
گویدکه وفا به وعده خواهمکرد
باور نکنم وفا مگر دارد
❈۱۲❈
پایینتر از آن کمر که میبندد
از نقرهٔ خام یک سپر دارد
هرخسته که آن سپر به چنگ آرد
پروا نه ز جنگ شیر نر دارد
❈۱۳❈
چون چرمهء گرگ باز پیوندد
زخمی که به کارزار بر دارد
نی نی غلطم دو چشم معصومم
از دیدن آن سرین حذر دارد
❈۱۴❈
کان گرد سرین به شکل گردابست
کشتی چو درو فتد خطر دارد
معجر به هوا برافتد از شوق
هر مادر کاینچنین پسر دارد
❈۱۵❈
عشقش همه خصلت جانسوزی
از خنجر شاه نامور دارد
حسنش همه منصب جهانگیری
از عزم خدیو دادگر دارد
❈۱۶❈
دارای جهان ستان محمد شه
کز قدر سپهر پی سپر دارد
شاهی که ظهارهٔ وجود او
از اطلس هستی آستر دارد
❈۱۷❈
رودی که ز ابر تیغ او خیزد
از مرگ پل از فناگذر دارد
چشمیکه نه با ولای او خسبد
شب تا سحر از عنا سَهَر دارد
❈۱۸❈
از صولت مهر و کین او زاید
ایام هر آنچه خیر و شر دارد
از جنبش تیغ و کلک او خیزد
آفاق هر آنچه نفع و ضر دارد
❈۱۹❈
طفلی که نه با ولای او زاید
سر تا قدم از بلا خطر دارد
گر مدحت او بر اژدها خوانند
زهرش همه طعم نیشکر دارد
❈۲۰❈
شاها ز عنایت تو قاآنی
بر تارک مهر و مه مقرّ دارد
بر دارد تیغ تو سرش از تن
گر دل ز ارادت تو بر دارد
❈۲۱❈
تیغ تو ز بس که جانور کشتست
گویی همه هوش جانور دارد
شاعر نبود هر آنکه گوید شعر
روح الله نیست هر که خر دارد
❈۲۲❈
مزکوم بود حسود و شعر من
خاصیت نافهٔ تتر دارد
آری چکند نوای موسیقی
بیچاره کسی که گوش کر دارد
کامنت ها